مقاله آزادي 18 ص
اجتناب از شالوده و ساختارهاي غلط
براي خيلي ها هدف از ترويج آزادي در عرصه جهاني، تخيلي، امپرياليستي و خطرناك بنظر مي رسد. چرا؟ در مقايسه با چه چيز؟ آيا ترويج دموكراسي در عراق، مصر يا عربستان سعودي امري يا وظيفه اي سنگينتر از شكست دادن فاشيسم در آلمان قدرتمند يا كمونيست وريكي از ابر قدرتهاي جهان بنام روسيه مي باشد آيا پيشنهادادت بعدي استراتژي بهتري براي افزايش امنيت ملي آمريكا ارائه مي دهد؟ بر اساس بازبيني نزديكتر ساير اهداف سياست خارجي و استراتژيهاي آن به سختي قابل دسترسي هستند يا تصويري نادرست از يك ماهيت سيستم يسن المللي و حكومت امريكايي يا آميزه اي از هر دو مورد مي باشند.
انزوا طلبي خطرناكترين گام پيشنهاد مي باشد اما بعد از يازده سپتامبر همچنين به نظر مي رسد ترين مسئله باشد ما نمي توانيم يك قلعه نظامي آمريكايي بسازيم حتي تنومندترين سيستم پدافند موشكي يا سياست امنيت وطني ايالات متحده را بي پناه باقي خواهد گذارد.
تفسير چپ گرا از انزوا طلبي (يعني زندگي كن و بگذار زندگي كنند) يا احترام به حق مالكيت دولت و رابطه با تمامي واحدها، همچنين نه پيشرونده است نه توانند(شايد هوشيار). نيم قرن قبل هنجارهاي غير استعماري تقريباً با هنجارهاي حق مللكيت دولت ارتباط نزديكي داشت آنها اكنون بايد از هم جدا شوند تهاجم آمريكايي به حاكميت افغان در ترويج حقوق فردي مردم افغانستان(بخصوص زنان) پيشرو بود در عوض آنهايي كه حق حاكميت رژيم طالبان (يا ساير رژيمهاي استبدادي در اطراف جهان) به رسميت شناختند، اقدامات كمي جهت توسعه آزاديهاي فردي انجام دادند تفسير چپ گرا مكتب انزوا طلبي و سكون دقيقاً به خطرناكي و ورشكستگي متغير جناح راست مي باشد.
واقعگرا ترين گام به سوي روابط بين الملل در محافل (نخبگان) محافل آكادميك است همچنين وعده هايي غلط براي دفاه ايالات متحده ارائه نمودن است رئاليستها همچنين بر چسب بسيار عالي به خود اختصاص داده اند(چه كسي مي خواهد غير رئاليست باشد) براي سياست بدو پوشش تفكري درهم و برهم.
رئاليستها اساساً اهميت قدرت سياستهاي بين المللي را درك مي كنند آنها اول از همه و بيشتر روي توزيع قدرت در سيستم بين المللي بعنوان محرك نخستين واقايع (ارائه كننده اوليه وقايع) كه شامل دو طبقه بزرگ مي باشند جنگ و فقدان جنگ.
دستور العمل براي افزايش امنيت دولتي كه از تخيلات رئاليستي نشأت مي گيرد براي تنظيم امكانات و توانايي دولتها مي باشد.
فهم اهميت قدرت و پويايي موازنه سياستهاي قدرتي اجزاي مهم و حياتي براي تنظيم يك سياست خارجي مؤثر آمريكايي مي باشند اما توجه خاص و انحصاري روي اين عوامل براي دفاع از منافع ملي آمريكايي ناكافي است رئاليستها اين سه خطاي فاحش در مأموريتشان مي كنند.
اولاً از آنجا كه هرگز به درون ايالتها نمي نگرند رئاليستها در جستجوي فردي و رژيمي سياست آشكار را ناديده مي گيرند البته، قدرت جزيي از تهديد آلمان هيتلري و تهديد شوروي و استالين بود اما فقط جزئي بود اين رهبران و رژيمهاي كه آنها پايه گذاري نمودند، امنيت ملي آمريكا را تهديد نمود و علت آن مأموريت ايدئولوژيكي بود كه آنها براي خود معنا نمودند و همان امر در مورد بن لادن و پيروانش صدق مي كند.
ثانياً:محمد عطا و اقدام شريرانه او در يازده سپتامبر يكي از اصولهاي استراتژي رئاليست يعني منع از راه ارعاب تهديد را تكذيب نمودند آنها شبكه توسط مأموريتهاي ايدئولوژيكي جهاني تحريك شدند نمي توانند بوسيله وسايل سنتي موازنه قدرت منع شوند و در جهان كنوني شكي نيست كه ايالات متحده بعنوان برتر در جهان مطرح است و احتمالاً تنها اير قدرت يا قدرت برتر جهان تا دهه هاي آتي باقي خواهد ماند ايالات متحده بزودي از جهت دفاعي در حد پانزده قوامي متحد بعدي در جهان گسترش خواهد يافت و بسياري در اين ليست قواي برتر از جمله هم پيمانان آمريكا خواهند بود هم دوستان و هم دشمنان ايالات متحده در اين ارزيابي موازنه قدرت در سيستم بين المللي سهيم مي باشند اين برتري قدرت ممكن است ساير دولتهاي نسبتاً قدرتمند ديگر مانند روسيه، چين يا تمام اروپا را از كوشش تعديل قدرت عليه ايالات متحده باز دارد اين مي تواند پيامبر مثبتي براي آمريكا محسوب شود اما اين ستون قدرت كه روسيه را وا مي دارد دنباله رو ايالات متحده باشد در تغيير رفتار بن لادن و طرفدارانش بسيار كم عمل نموده است و نتيجه چنداني در پي نداشته است.
جريان سوم رئاليستي فرضيه غلطي است كه موازانه قدرت را حفظ مي كند و بنابراين(از ديدگاه رئاليستي) خواه ثبات در سيستم بين الملل بعنوان يك كل و يا در يك ناحيه ويژه باشد بهتر و آسانتر است از ترويج دموكراسي درون خود رژيمها مي باشد حفظ نظم يا ثبات همواره بعنوان مطلوب مد نظر بوده است و همواره بسيار دست يافتني تر از تغيير رژيم مي باشد كه به اندازه امري نا ممكن طرح شده است بخصوص در جاهايي مانند افغانستان با تاريخچه حكومتي بد و بلند مدت آن.
سياستهاي حمايت از موازنه قدرت ميتواند اشاره به موفقيتهاي قابل توجهي براي تقويت (دعاي آنان باشدكنسرت اروپا در قرن نوزدهم بعنوان مثال براي كشورهاي مركزي آن نوع سيستم براي تقريباً مدت يك قرن صلح به همراه آورد اما با اينحال مثالهاي زيادي از موفقيتها بوسيله شكستهاي بيشماري از موازنه قدرت كلي را تحت الشعاع قرار داد البته جنگ جهاني اول يك پايان غمباري را نسبت به موفقيتهاي پيشين بر جاي نهاد كوششها در موازنه قدرت نتوانست از وقوع جنگ جهاني دوم پيشگيري كند موازنه قدرت توانست چشم و هم چشمي آمريكائي ها و شوروي را كه نزديك بود به جنگ جهاني سوم منتهي شود باز دارد. با اين حال اين تغيير رژيم درون اتحاد جماهير شوروي بود نه سياستهاي موازنه قدرت كه به جنگ سرد پايان داد.
كوششهاي قدرتهاي بزرگ براي طراحي موازنه هاي ثابت را در ساير حكومتها كه فقط از موفقيتهاي محدودي آنها را برخوردار نموده است در قرن بيستم آثار شكست غالباً در خاورميانه جنوبي بيشتر مشهور مي باشند استراتژي تلاش براي طراحي موازنه«صحيح» قدرت ميان عراق و ايران از سوي آمريكا، هيچ ثبات، دشمنان جديد و تهديد بيشتر را براي ايالات متحده امروزي از اين ناحيه نسبت به دو دهه گذشته ايجاد نكرد همچنين اين ايدئولوژي رئاليستي بود كه بر اساس آن تأكيد روي خطرات مفروضه ناشي از فروپاشي عراق و خلاء قدرت كه مي توانست پيگيري شده باشد) كه ايالات متحده را از خلع قدرت صدام حسين در سال 1991 باز داشت مذاكرات آسياي جنوبي نيز چندان جالب نيست تلاشها جهت بالانش قدرت در هند و پاكستان هيچ ثباتي ايجاد ننموده است در عوض، دهه ها تنظيم قدرت به علاوه عدم توجه به موضوعاتي كه اين دو دوست را از هم جدا مي كند اخيراً نتايج احتمالي مركباري از جنگ در منطقه را بدون حذف احتمال وقوع جنگ، افزايش داده است.
صرف نظر از موارد فوق، ايدئولوژي رئاليت، هنگاميكه براي ساخت سياست خارجي آمريكاي كنوني بكار مي رود نيازمند حفظ وضعيت كنوني و اجتناب از درگيري فعال در امور داخلي ساير دول مي باشد اين دسته از دستورالعملهاي سياسي دقيقاً چيزي است كه ايالت متحده نمي تواند اكنون از عهده آن بر آيد سياست گذاران خارجي آمريكايي بيش از اينكه در صدد نگه داشتن نظم جهاني كنوني در جهان باشد بايد درصدد اصلاح سيستم بين المللي كنوني و آن دولتهايي باشند كه آن را مي سازند نظم كنوني براي آمريكا بي خطر نيست سكون و عدم تحرك اجازه خواهد داد كه نظم كنوني براي ايالات متحده و هم پيمانانش بسيار تهديد كننده باشد. (مكاتب چند سويه (مولتي ليتراليست)
آنها مانند رئاليستها همكارريهايي جهت ايجاد بندهايي براي دكترين آزادي جديد دارند اما فقط در صورتي اين وممكن است كه فرضيه هاي غلط متعددي از نمونه هايشان خارج شود.
طرفداران مكاتب چند سويه بطور صحيح از آن دستاوردها متعلق به ايالات متحده از طريق همكاري با ساير ايالتها حاصل شده حمايت مي كنند ايالات متحده واقعاً از دستيابي به اهداف بين المللي را هنگامي كه از طريق ابزارهاي تشريك مساعي ميسر باشد بهتر عمل نموده است موقعيتهايي كه بازدهي هاي موفقيت آميزي ارائه مي كنند بايد همواره پيگيري شوند و تدوين و وضع قوانين مربوط به شيوه هاي همكاري معاهدات بين المللي و سازمانها گاهي اوقات مي توانند جهت اقدامات سودمند دو جانبه صورت گيرد به علاوه امنيت ملي آمريكائي هنگاميكه رهبران ايالات متحده در شكل دهي صورت جلسه اي سازمانهاي چند جانبه فعال باشند بهتر مي توانند مفيد واقع شوند.
سياست گذاران آمريكايي تقريباً فرار گرفته اند كه چگونه از مشاركت اندك براي نفوذ در سازمانهايي مانند ناتو و IMF را بعنوان اهرم استفاده نمايند بخصوص هنگاميكه پس از يازده سپتامبر منابع آمريكايي سريع تر براي روياروئي با تهديدات امنيتي جديد دست بكار شوند رهبران امريكايي بايد هشدارهاي چند سويه نگرها توجه نموده و از همكاري با همين انستيتوهاي چند سويه نگر كه آمريكا كمك به ساختار آن كرد فاصله (آنها را رها ننمايند) و سرانجام چشم اندازهاي چند جانبه گرايان به تحليل گران و سياست گذاران كمك مي كند تا برخي تعاملات و اثرات متقابل ميان دولتها را درك كنند بعنوان مثال اصول بديهي سياستهاي موازنه قدرت رئاليستها، توان تشريحي كمي را هنگامي كه مي خواهند تحليلي نمايند يا درصدد تأثير گذاري روابط دوستي ميان كشورهاي مركزي ليبرال دموكراسي هستند، ارائه مي دهند.
به همين دليل گفته اند كه بخشهايي از دكترين چند سويه نگرها نيازمند بازبيني مي باشد.
اولاً چند سويه نگرها توجه خيلي كمي به قدرت داشته اند اغلب اوقات فراموش مي كنند كه مؤثرترين سازمانهاي چند سويه نگر بوسيله يك ايالات متحده نيرومند ساخته شده اند سلطه آمريكايي و همچنين مشاركت آمريكايي از جمله شرايط ضروري و مؤثر مكتب چند جانبه مؤثر مي باشند.
قدرت آمريكايي همچنين عقايد ليبرال را ترويج مي كند عقايد بيرون عاملان قدرت جهت ترويج آنها براي هدايت ارتباطات بين المللي نتيجه بخش نمي باشند.
دوماً چند جانبه گرايان بطور غلط فرض مي كنند كه دولتهاي بد مي توانند بوسيله محق شدن به سازمانهاي بين المللي «خوب» سازمان يافته و اجتماعي گردند اين يك برآورد غلط بود كه در مورد اتحاد جماهير شوروي و ملل متحده در نيم قرن پيش صورت گرفت اين همان اشتباهي است كه برخي از روي بي تجربگي در صدد به عضويت در آوردن نابهنگام روسيه در ناتو يا صحه گذاردن و امضاء كردن عضويت مصر در اجتماع (اتحاديه) دموكراتها مي باشند در حقيقت همكاري ها صورت مي گيرد و سازمانهاي ميان دولتها به بهترين شكل مي توانند ساخته شوند البته هنگامي كه دولتهاي متعاهد و شهروندانشان در قواعد و هنجارهاي ليبرال دموكراتيك اساسي سهيم مي گردند. همگاري ميان دولتهاي غير دموكراتيك رخ مي دهد اما همكاري مي تواند تغيير هنجاري و اصولي داخلي به همراه داشته باشد پيكان علي معمولاً جهت مخالف را نشانه مي گيرد و آنهم فقط پس از آنكه يك دولت يكسري هنجارهاي ليبرال دموكراتيك اساسي را مي پذيرد و آن در واقع مشاركت با ساير دولتهاي ليبرال دموكراتيك تلقي مي شود.
بنابراين بايد اول تغيير رژيم مطرح شود سپس عضويت در سازمانهاي بين المللي غرب مطرح شود تغيير رژيم در دولتهاي استبدادي موقعيتي براي ظهور يك نظم مشاركتي بين المللي چند جانبه مي باشد نتيجه و فرآورده يك چنين سيستمي تغيير رژيم همواره نمي تواند از طرق رشوه خواري صنعت. محركها يا ديپلماسي هايي بدست آيد گاهي اوقات ابزارهاي جبري نيز بايد گسترش يابد.
ليبراليسم: ويلسون و ريگان، تحليلات و دستورالعملهاي بررسي را براي بناي يك استراتژي عظيم و جديد سياست خارجي امريكايي در قرن بيست و يكم فراهم مي كند هم ويلسون و ريگان دريافتند كه همه سياستهاي موضعي هستند كه نوع رژيمهاي محلي، رفتار بين المللي دولت تأثير مي گذارد هر دو آنها درك نمودند كه حضور ارزشهاي تقسيم شده دولتها و ميان مردمان اين دولتها همكاري و سرانجام ائتلاف بسيار محتمل مي كند بالنتيجه هر دو رئيس جمهور، ترويج رژيمهاي دموكراتيك فرامرزي را بعنوان منافع امنيت ملي امريكا تعريف نمودند استراتژي ويلسون براي ترويج و همچنين نظم بين المللي بيشتر متكي بر ساختار سازمانهاي بين المللي بود.
او و سايرين كه از سنت او پيروي نمودند تأكيد زيادي بر نقش افراد كه در ايالات متحده در ترويج رژيمهاي دموكراتيك فرامرزي ايفا كند، نداشت
ريگان پي به نقش واحد امريكا برده بود اما و كساني كه نسبت او را پيروي نموده بودند از دستاوردهاي ناشي از تشريك مساعي چند جانبه بعد از اينكه تغيير رژيم رخ مي دهد كمتر تقدير نموده اند سياست خارجي امريكا مي بايد بر اساس كار و عقايد هر دوي اين لبرالها ساخته شود قدرت هدفمند به علاوه همكارب اصولي هر دو ابزارهايي براي تزويج آزادي فرامرزي مي باشند.
ابزارهاي چندسويه براي توسعه آزادي
براي ترويج آزادي فرامرزي مؤثر در بعد طولاني، ايالات متحده بايد امتياز نظامي قدرتمند خود را در ساير نقاط دنيا حفظ نمايد. قدرت برتر آمريكايي ساير قواي برتر در سيستم بين المللي را از موازنه شدن بر عليه ايالات متحده دور نگاه مي دارد. قدرت نظامي بزرگ مي تواند انگيزه هايي براي كشورهاي ضعيف جهت تشريك مساعي با آمريكا ايجاد نمايد. توانايي براي كشست دشمنان ضد دموكراسي بطور قطعي، فوري و با حداقل تلفات جاني براي قواي مسلح آمريكايي (حسين در عراق، مسلوشويك در صربستان و طالبان در افغانستان) متغيرهاي نيرومندي را براي مزاياي روابط دوستانه با ايالات متحده. مطرح مي نمايد. اگر رهبران آمريكا شروع به ساخت و ايجاد آزاديخواهي داخلي با شرايط همچون روابط دوستانه با ايالات متحده، سپس با حمايت از تك قطبي بودن، بكشد، اين امر كمك به ترويج دموكراسي فرامرزي مي نمايد. توانمندي اقتصادي آمريكايي نيز ضروري است.
علاوه بر حفظ قدرت آمريكايي، سياستگزاران بايد دكترينهاي سهامي و نظامي اي را توسعه دهند كه اين دكتريها بتواند اين قدرت را از جهت تأثير گذاري جهت تغيير رژيم توسعه دهد. ايالات متحده بايد سعي نمايد از صدور انقلاب از طريق بسته هاي اسلحه اجتناب نمايد. با اين وجود اين داراي ثبات، طراحها و منابعي در دسترس جهت همكاري در بر اندازي رژيمهاي ضد دموكراسي باشد.
در موارد نادري كه ذيلاً مطرح مي شود، اين منابع بكار گرفته شود. با اين حال تصور صرف چنين منابعي كمك مي كند كه تهديدات آمريكا در ارتباط با قشون كشي آنها بسيار معتبر و موثق به نظر آيد. شكست زود هنگام ميلو سويك و طالبان- كه در آغاز اين لشكركشي ها بوسيله افراد معدودي پيش بيني شده است، بار ديگر اهميت نيروهاي مسلح آمريكايي را مطرح مي نمايد.
چند دهه مي باشد كه سرمايه گذاري پايدار در آموزش نظامي، تكنولوژيها و پرسنلها، صورت گرفته است. با اين حال نيروهاي مسلح ايالات متحده نيازمند ادامه تجهيز مجدد و تشكل مجدد جهت رويارويي با چالش هاي جديد ا منيتي دوران پس از جنگ سرد مي باشد. ده ها تم از هزاران سرباز آمريكايي مستقر در آلمان منتظر عقب زدن تانك مهاجم شوروي، بوسيله ابلاغ مأموريت جديد جنگي بودند. بودجه هاي درشت نمي تواند عددي عذري براي اجتناب از اصلاحات باشد.
توانايي و طرفيت آمريكايي جهت ويراني قابل توجه است. توانمندي آن براي يك جنگ غير دولتي كمتر مؤثر مي باشد. خوشبختانه كابينه بوش اين نقطه ضعف را تشخيص داده است و منابع جديد را جهت توسعه نمايندگيهاي اطلاعاتي و بزرسي و حفاظت سلاحهاي كشتار جمعي كه مي توانست به دست حاميان غير دولتي بيفتد و پيگيري تروريستها و حمايت مالي آنها را، معين نموده است.
اگر بوش تصميم مي گيرد كه رژيم صدام حسين بايد برود، او مي تواند اطمينان داشته باشد كه طراحان نظامي، يك طرح اوليه را جهت بدست آوردن اين اهداف، در نظر خواهند گرفت. با اينحال او بايد كمتر اطمينان به اين داشته باشد كه مشاورانش داراي ايده ها يا منابعي براي مشاركت در توسعه جديد و پايدار هستند. و صرفاً اجازه دهد كه به تنهايي دولت پس از سقوط صدام، فقط دموكراتيك بماند.
تا سالها پيش، رؤساي جمهور آمريكا و كنكره ها از توسعه ابزارهاي غير نظامي براي بر اندازي رژيمهاي دشمن و مخاصم و همچنين در استفاده از منابع و ابزارها در بازسازيهاي دولتهاي جديد و اجتماعات پس از سقوط و فروپاشي رژيمهاي دشمن، سهل انگاري نموده بودند.
كابينه بوش بودجه اي در سال 2003 پيشنهاد نمود كه حدود چهارصد ميليارد دلار آن براي وزارت دفاع و حدود 48 ميليارد دلار بيش از سال قبل) اختصاص خواهد داد. 15 ميليارد دلار هم براي همكاريهاي خارجي در نظر گرفته شد. از اين مقدار جزئي نيز، حدود آن به دو كشور، اسرائيل و مصر و مقدار بعدي براي نابودي ديكتاتور گرايان اختصاص مي يافت.
اين بودجه بوش توانمندي برتر آمريكايي را براي نابودي دولتهاي بد افزايش مي دهد. اما به ندرت ذره اي توانمندي براي ساخت دولتهاي خوب را در اختيار آمريكا قرار مي دهد. مقداري حدود كمتر از 1هزار ميليون دلار (يك بيليون دلار) از اين بودجه براي همكاري هاي دموكراسي يعني كمكي كه مي تواند براي تضعيف دشمنان استبدادي ايالات متحده نقش حياتي داشته باشد، اختصاص داده شده است. اگر اين نوع همكاري بطور صحيح صورت گيرد، مي تواند موجب تحكيم و تقوين دولت شود و بنابراين دولتها و حكومتهاي دشمن را مبدل به دوستان ايالات متحده نمايد.
ترويج دموكراسي، همچنين يك عامل تسهيل كننده مهم براي اصلاح و رشد اقتصادي در جهان در حال توسعه مي باشد. غالباً كمك به رژيمهاي استبدادي باعث ويراني و همچنين مانع اصلاحات مي باشد. تجربه اخير نشان داده است كه كمك هاي اقتصادي به كشورهايي كه به سوي دموكراسي گام بر مي دارند، معمولاً هم اصلاح اقتصادي و هم رشد اقتصادي را ممكن مي سازند. كاملاً بديهي است كه تا كنون هيچ حكومت دموكراسي اجازه نداده است مردمانش قحطي بكشند. افكار و عقايد قديمي ثابت نمود كه ابتدا مي بايستي توسعه مطرح مي شد. سپس دموكراسي. افكار جديد و اطلاعات كنوني و جديد، دموكراسي بايد جز مهم و حياتي توسعه تلقي شود. دموكراسيها همچنين درصدد مصونيت از كشتار و تقل عام بعدي هستند. حقوق اصلي بشر شامل حق خوردن و زندگي كردن به بهترين شكل در سيستمهاي دموكراتيك ليبرال تضمين شده است.
برخي مي گويند كه ترويج اصلاحات جديد دولتي در كشوري مانند افغانستان كه حدود 30% مرد و 25% زن بي سواد دارد، بيهوده و خيالي است. در نگاهي كوتاه و گذرا، كشوري مانند افغانستان ممكن است اولويتهاي ف.ري بيشتري داشته باشد. با اينحال بايد يك استراتژي بلند مدت براي نبرد با بنيادگرايان اسلامي تندرو مطرح باشد كه شامل سياستهايي مي شود كه شعار دولت و توسعه جديد را در منطقه ترويج مي دهند و خواستار پايان يك دهه غفلت مي باشند. دموكراسي و رشد اقتصادي ممكن است بعنوان دشمن اسامه بن لادن تلقي شوند. اماودشمن اسلام نمي باشند.
كمك يك نوع صدقه محسوب نمي شود. كمك ابزار امنيت ملي آمريكايي است. تاريخچه قرن بيستم كه مهمترين بخش آن، شامل پيروزي آمريكا در جنگ سرد است، شواهد قدرتمندي را ارئه مي دهد. مارشال پلن كمك به بازسازي اقتصادهاي بازاري و دموكراسي هايي در اروپاي غربي نمود اين دولتها (ي دموكرات) در عوض كمك به سلطه در آوردن كمونيسم خود به همين ترتيب سياستهاي آمريكايي بناسازي در ژاپن و كره جنوبي كمك به ايجاد هم پيمانان توانمند در آسيا نمود. هنگاميكه كره شمالي به كره جنوبي حمله نمود(سال 1950) كره جنوبي در ازاي capita GDP، بطور كلي داراي امكاناتي برابر هند و كره شمالي بود. پس از چهار دهه مشاركت نظامي و اقتصادي با ايالات متحده، كره جنوبي بعنوان يكي از موتور خانه هاي قدرت منطقه تلقي مي شد. مثال موفقيت آميز اينگونه رژيمها، همچنين ساير نقاط دنيا را از مزاياي روابط نزديك با آمريكا مطلع نمود.
اين تأثير دقيقاً چيزي است كه ايالت متحده بايد تلاش نمايد تا آن در افغانستان ترويج نمايد. رژيم جديد افغانستان بايد موفق گردد. افغانستان، آلمان غربي جديد ما بايد باشد. رژيم جديد در آنجا مي بايستي بعنوان نمونه اي مثبت براي ساير حكومتهاي منطقه و داراي رشد اقتصادي مطرح گردد. چنين طراحي عظيم و چشمگيري نمي تواند به ساير اروپائيان يا ملل متحده واگذار شود، حتي در حد كم، زيرا چنين تقسيم كار و تلاش مي تواند شهرت و حيثيت آمريكا را به عنوان كشوري كه خود را وقف اشاعه آزادي مي كند، از پايه ويران نمايد. جنگ سرد برخي درسهاي مهم مثبت براي جنگ آتي عليه و ظلم به ما مي دهد.
ضميمه شدن عمليات نظامي عليه كمونيست سلاحهاي جديدي بودند كه شامل بانك جهاني راديو اروپايي آزاد و هداياي ملي براي دموكراسي بود. برنامه هاي هزينه پژوهش و تحقيق كه طراحي شده بود تا خارجي ها را جهت مطالعه به ايالات متحده بكشاند، ابزار حياتي ديگري بود. تمام اين ابزارهاي دوران جنگ سرد نيازمند توسعه و بازنگري برنامه هاي جديد حتي ممكن است اين موارد را بطور مؤثري بهبود بخشد.
اين اجزاي غير نظامي جنگ جديد همچنين نيازمند اصلاح و بازنگري است تا مدتهاي مديدي «كمك» به عنوان جزئي شعيف و كوچك از سياست خارجي آمريكا تلقي ميشد Hard- liners روي سلاحهاي هسته اي نه برنامه هاي آموزشي كار كرده اند.
فقط رهبري در رأس آنها مي تواند اين فرهنگ را تغيير دهد. بعنوان حركت و گاهي فوري و سمبوليك رئيس جمهور بوش بايد تغيير نام را براي اين «كمكها» مد نظر داشته باشد و در عين حال وظيفه مجري كمكهاي آمريكايي را ترفيع بخشد.
“adminstrator” به ندرت عنوان الهام بخش مي باشد. از همه مهمتر اين كه نوع بهتر و روشن تر (كمك آمريكايي) بايد براي توجه عقلاني بيشتر جهت تدبير و تعبيه نمودن استراتژيهاي غير نظامي جديد براي نبرد با استبداد و ترويج آزادي، مورد ترغيب و تشويق قرار گيرد.
ايالات متحده چه نوع عقايدي را بايد در جهان اسلام ترويج نمود. كدام يك از اين عقايد بايد منتشر و پراكنده گردد. كدام رهبران ميانرو و جنبشها در جهان اسلام بايد قابل توجه باشند و از كدام يك از آنها بايد اجتناب نمود؟ چه نوع اصلاحاتي درون آژانسهاي كمك آمريكايي لازم است تا بيشتر مؤثر و كمتر بيهوده باشد؟(واقع گردد)
هماورد جويي عقلاني حاصل از اين نوع تصميمات، بزرگ و غير قابل تصور خواهد بود. براي جنگي پايدار عليه كمونيسم، ايالات متحده همچنين بايد هزاران ميليون براي تحصيل و آگاهي درباره هزينه نمايند. دولت ايالات متحده هزينه مراكزي را براي بررسي اتحاد جماهير شوروي و كمك هزينه تحصيلي زبان خارجي را متحمل شده امتيازاتي براي جهد و تلاش مضاعف جهت ترغيب دانشجويان فارغ التحصيل توانمند در مسائل امنيتي و فرهنگ روسي عرضه نمود.
هدف از چنين برنامه اي پيكار و نبرد با « اسم- ism» هاي موجود امروزي بود كه هنوز توسعه نيافته اند. ما فاقد «نيروي انساني باهوش»، مأموزان مخفي، جاسوسان و خبرچين در خاورميانه مي باشيم. همچنين از كمبود، زبانشناسان NSA، دانش پژوهان علمي و آكادميك و سياستگزاران عالي رتبه كه دو فرهنگ و زبان، سيسات و اقتصاد خاور ميانه آموزش ديده باشند، رنج مي بريم. در بخش علوم سياسي در هاروارد و استاتفور دو مركز مهم، هنوز فاقد هيئت علمي كه متخصص در امور جهان اسلام باشند، هستيم.
اولويتها
ايالات متحده توانايي متقاعذ نمودن هر يك از اجزا دكترين آزادي را به شكل فوري ندارد، بنابراين سياستگزاران آمريكايي، بايد پيگيري نمايند آن چيزي را كه توماس هنريكسن آن را فرضيه activism جهاني اندازه گيري شده مي نامد. با تعريف نمودن اولويتها مشخص مي شود كه سكانسها و جدول زمان بنديها مبهم است. مبارزه با سازمانهاي غير دولتي همچون القاعده، چالش هاي جديدي را براي متفكران امنيتي مطرح مي سازد كه هنوز چندان مورد توجه واقع نشده است و درك آن بسيار ضعيف بوده است.ب دون ترديد، يكي از فاكتورهاي موفقيت براي اين عاملان غير دولتي روشن است:
آنها بسيار قدرتمند بوده و تهديدي بزرگتر براي ايالات متحده تلقي مي شوند، البته اين در صورتي است كه آنها مورد توجه و حمايت دولتها باشند. همانگونه كه سازمان سري، تروريست را بدست گرفت، به همين ترتيب نيز القاعده با بدست گرفتن قدرت دولتي در افغانستان رشد نموده و نيرومند گرديد. اگر القاعده و هم پيمانش كنترل دولت ديگري (مثل عربستان سعودي) و يا حتي روابط نزديكتر و بيشتري را با رژيمي قدرتمند (همچون عراق) را بدست مي آوردند، در آن صورت تهديدي براي امنيت ملي آمريكا افزايش مي يافت. در نتيجه، به موازات كوششهاي بدست آمده عليه دشمنان غير دولتي مثل القاعده، عملياتهاي نظامي و جديدي عليه ريمهاي وحشي بايد صورت گيرد.
طراحي و شكل دهي صحيح جنگ:
قبل از اقدام به عمليات نظامي جديد، اولويت فوري، هنوز چالشهاي عقلاني طراحي جنگ به شكل صحيح است. دشمن tyanny است. mehacing ترين دشمن، بنياد گرايي اسلامي و دولتهايي مي باشند كه از چنين ايدئولوژي حمايت مي كنند. دشمن شامل رژيمهاي ايدئولوژيك، جنبشهاي راديكال و افراطي و رژيمهايي است كه اين نيروها را حمايت مي كنند.
دشمن مردم عراق، ايران، كره شمالي يا عربستان سعودي نيست. دشمن اسلام نيست. در جهت ديگر جبهه، رژيمهاي دموكراتيك، جنبشهاي دموكراتيك و افراد دموكراتيك قرار دارند كه شامل قاهره، تهران و تاشكند مي شوند و درصد واژگوني قواهاي ضد دموكراتيك هستند.
ترويج آزادي در راستاي «محور شيطاني»:
زمانيكه طرحهاي تلاش جديد ما به وضوح معين شده باشد، مرحله بعدي جنگ بايد ترويج آزادي در آن كشورهايي باشد كه از انقلاب هاي ضد غربي همچون بن لادن و همچنين سلاحهاي فزاينده كشتار جمعي، حمايت مي كنند. اين نوع رژيمها نيز ديكتاتورمنش مي باشند. تنها كشوري كه منحصراً اين ويژگيها در آن صدق مي كند، عراق است. لذا تغيير رژيم در عراق بايد دستور العمل بعدي دكترين آزادي باشد. نهايتاً نيروي نظامي ناچار خواهد بود و براي دستيابي به چنين نتيجه اي مستقر شود. معهذا متن از انجام چنين كاري، سياستگزاران آمريكا بايد توافقشان را نسبت به خلق و ايجاد رژيم دموكراتيك در عراق كه خود مي تواند شامل استقلال داخلي بزرگي در صورت عدم استقلال در شمال عراق، بشود اعلان نمايند.
استراتژيها براي ايران و كره شمالي، ناچار بايد متفاوت باشد در ايران، كابينه بوش بايد از تهديد نمودن اين كشور بعنوان مدعي يكه تاز اجتناب نمايد و در عوض حاميان و هم پيمانان آزادي را در آنجا حمايت نمايد. اين امر باعث بر آشفتن و تحريك نيروهاي آزاديخواه در ايران و تصميم تاكتيكي براي اجتناب از توجيهات حقوقي امورات خارجي مي شود، لذا نبايد حمايت ايران از حزب الله را تقبيح نمود. در همان حال، مقامات آمريكايي نمي توانند اين نيروهاي آزاديخواه را در ايران در سطحي بالاتر از ژنرال پرويز مشرف در پاكستان نگاه دارند. ديديم كه وي پس از آنهمه حمايت، حامي طالبان شده و از آن در افغانستان حمايت نمود و در صدد پناه دادن و تهيه سرمايه گروههاي تروريست بر آمده همين امر در مورد رژيم عربستان سعودي به عنوان هم پيمان آمريكا نيز صدق مي كند. ترجيحاً ترويج آزادي در ايران نيازمند نامزدي دموكراتهاي درون كشور، هم در دولت و هم در سطح جامعه مي باشد. خاتمي گورباچف انقلاب صد اسلامي نيست. بر خلاف گورباچف، او سلاحها را كنترل نمي كند. همچنين چهره اي مانند يلستين نيست. كلاً كسي تصميم مي گيرد يا گرفت كه رژيم قبلي را بجاي اصلاح ويران نمايد كه اين در ايران ظهور يافت. لذا نمي توان شوروي و ايران (وضعيت كنوني ايران) را با هم در يك راستا قرار داد. در حال حاضر اتخاذ استراتژي مشابهي براي سياست خارجي آمريكا، جهت تحسين و تشويق اصلاحات درون دولت و حمايت بي صدا، شامل پشتيباني مادي براي مدعيان اجتماعي كه در صدد تغيير سيستم مي باشند، پيشنهاد شده است.
در كره شمالي، مسئله و مشكل كيم جانگ ايل است كه ديكتاتوري يكه تاز و خطرناك است. فروپاشي رژيم وي احتمالاً بايد شكلي داشته باشد تا اينكه به صورت پويا و تكاملي باشد. البته آنهم بايد به صورت يك كودتا يا قيام توده اي. در حال حاضر بهترين سياست بايد حمايت كامل از كره جنوبي و پاداش و تظميع مردم باشد. آگاهي اطلاعات فزاينده افراد كره شمالي از موفقيت افراد كره جنوبي ،(از سوي آمريكا) قطعاً اسلحه اي مؤثر عليه كيم جانگ ايل مي باشد.
ترويج آزادي ميان دوستان
به استثناي برخي موارد، سياستگزاران خارجي آمريكايي بايد فعالانه و (تجاوز گرايانه) آزادي را ترويج نمايند. تجريه دموكراسي نمودن، مخصوصاً در قرن بسته ثابت نموده است كه هرچه رژيم استبدادي به ليبراليسم براي انتقال پويا به سوي دموكراسي وجود خواهد داشت. ديكتاتوري هايي كه آغاز به اصلاح از بالا مي كنند مي توانند معاهدات، قرارهاي فيما بين، تأسيسات مربوط به رژيم ليبرالي جديد را شكل دهند. آنهايي كه در انتظار مي مانند ريسك هدايت تغيير رژيم را هنگاميكه نيروهاي مخالف مجهز مي گردند را پذيرا مي شوند.
بوش و كابينه اش بايد اين پيان را براي دولتهاي استبدادي كه اخيراً خود را هم پيمانان آمريكا در نظر گرفته اند، مد نظر داشته باشند. ليبرالي نمودن حكومت به مفهوم يك شبه بر پا نمودن دموكراسي نيست بعنوان مثال نخبگان حاكم در عربستان سعودي، مصر، قرقيزستان و پاكستان ممكن است قدم اوليه افتتاح بخش قانونگذاري را براي حكومت مردمي بردارند در حاليكه كنترل بخش قانوني باقي است. تنها سياتي كه مي تواند قابل پي گيري باشد، سياست سكون و بي حركتي يا سيسات فشار حكومت استبدادي است. خوشبختانه، كابينه بوش يك رل جديدي به عهده گرفته است: مشرف در پاكستان كه مي تواند به او كمك كرد و اگر اصلاحات او موفقيت آميز باشد، در آن صورت مثالي از دولتي است كه از مزاياي ناشي از ليبراليسم بر خلاف ساير حكومتهاي استبدادي منطقه برخوردار است.
مشاجرات ارضي:
مشاجرات ارضي يا حق حاكميت نمي تواند با جنگ ايدئولوژيكي اشتباه شود، حتي اگر در مواردي اين دو با يكديگر اشتراكاتي داشته باشد. در طول دوران جنگ سرد، سياستگزارادن خارجي آمريكايي بزرگترين اشتباه خود را مرتكب شدند و آن زماني بود كه آنها زمزمه غير استعماري يا حكومت خودگردان و جنبش كمونيستي دنيا را مطرح نمودند.
ايالات متحده نمي تواند هر نزاع مربوط به حق مالكيت را حل نمايد. مقامامت آمريكا بايد بدانند كه اكرچه آن ضرر و خوردهاي فاصر پروري املاك، سرانجام طرفداران اصلاحات را نيرومندي نمايد و انتخابات بيروني را به سوي خود جلب مي كند و باعث قدرتمند شدن آنها مي شود. چكن، كاشمرو فلسطين سه مكاني هستند كه طرفداران افراطي بنياد گراي اسلامي در آن جمع گرديده اند.
ضد و خوردهاي دنباله دار در اين سه منطقه، ادعاهاي عقيدتي افراطيون را افزايش داده و كمك به كوششهايي جهت توانمند نمودن آنها نموده است.
بنابراين كابينه بوش نمي تواند، يسش از اين تظاهر به اين نمايد كه ايالات متحده هيچ منافع امنيتي ملي در حل اين مشاجرات ارضي ندارد و به عنوان تنها ابر قدرت جهان، ايالات متحده تنها كشوري است كه مي تواند اسرائيل و فلسطين همچنين هند و پاكستان را مجبور به تواقف با توجه به جستجوي راه حلي بلند مدت نمايد.
اكرچه راه تصرف آمريكا در روسيه ضعيف تر است، بوش و كابيته اش بايد به وحشيگريها در چچن بعنوان ائتلافي روسي در ميان غرب پايان دهد.
چين:(نيمه تهديد محسوب مي شود) در دوران آتي، چين داراي پتانسيل براي رشد و تبديل شدن به قدرتي مهم در سيستم بين المللي است. دكترين آزادي بايد براي چين نيز كاردان داشته باشد. با معلوم نمودن ساير اولويتها توانايي و شرايط لازم براي ترويج آزادي به طور تجاوز كارانه را ندارد. حداقل اينكه بوش بايد بطور صريح درباره حكومت استبدادي چين صحبت نمايد. از همه مهمتر اين كه بوش و تيم وي نمي توانند درگير عهد و پيمان غلط چند جانبه گرايان كه ادعا مي كنند كه تجارت و عضويت در انستيتوهاي بين المللي، سرانجام رژيم پيوجينگ را رام خواهد كرد، شوند. در عوض بوش و تيم وي بايد دموكراتهاي داخل چين را كه تقريباً با موضوعات مربوط به آزادي ارتباط داردند را تقويت و حمايت نمايد.
روسيه (نيمه هم پيمان) بدون هيچ شرط و مكثي بايد گفت، رئيس جمهور روسيه ولاديمير پوتين حمايت كش.رش را براي حمايت از جنگ آمريكايي عليه تروريسم اعلام كرده است … برخي گفته اند اين حركت تاكتيكي پوتين پوشش براي جنگ عليه تروريسم در چچن مي باشد كه او در پي عضويت روسيه در سازمان تجارت جهاني است و يا اينكه او قصد همكاري بيشتري را با غرب دارد. شايد از اينها درست باشد. علاوه بر اين عكس العمل پوتين يك بينش استراتژيك عالي براي كشورش محسوب مي شود. پوتين مانند بسياري از شهروندان روسي كنوني، مي خواهد كه روسيه عضو كامل جامعه حكومتهاي غربي باشد. 11 سپتامبر براي پوتين و روسيه يك شانس براي نمايش سنگري بود كه آنها مي خواستند در آن جبهه گيري نمايند.
روسيه براي اينكه عضو كامل غرب باشد بايد كاملاً دموكراتيك باشد. روسيه همواره عضو مشروط جامعه غربي و رتبه دوم قرار داشته است از اين جهت كه معلوم نيست كه آيا روسيه علاقمند به دموكراسي باقي مي ماند يا به سوي حكومت استبدادي بازميگردد.
اگر بوش اقدام به ترويج، دموكراسي در خاورميانه و آسياي جنوبي نمايد، پس از آن او بايد بطور محكم و قاطعانه اقدام به ترويج دموكراسي در روسيه نيز بنمايد. چين، عربستان و روسيه تقريباً داراي سازمانهاي دموكراتيك و ضعيف مي باشند. اخذ رأي جمعي. همچنين به طور روش گوياي ان است كگه اكثر شهروندان روسي هنجارهاي دموكراتيك را پذيرفته اند و انجام مي دهند.
پوتين هم يك مشكل و هم يك فرصت است. بوش بايد به دوست جديد روسي اش كمك نمايد تا قدر مزاياي دموكراسي بودن را بداند. تحكيم و اتحاد دموكراسي دولتهاي مهم مانند روسيه بايد بخش كليدي دكترين آزادي باشد.
چشم انداز
جنگ عليه كمونيسم بيش از يك قرن به طول انجاميد. اين جنگ جديد عليه يك «ايسم-ism» جديد زمان بيشتر به طول خواهد انجاميد. با اينحال سرانجام غرب در جنگ عليه كمونيسم فاتح شد، نتيجه اي كه تعداد معدودي آن را پيش بيني نموده بودند.
جنگ جديد ما عليه «ايسم» جديد طولاني و مشكل خواهد بود. اما مجهز به شالوده فكري مناسب و استراتژري عظيم دكترين آزادي است كه بوسيله آن مي تواند برنده شود.
، در این سایت، مجموعهای گسترده از پاورپوینتها در موضوعات مختلف ارائه شده است. امروز، علاوه بر این دسته، فرمت ورد مخصوص رشته حقوق نیز در دسترس قرار گرفته است.
شما مقاله درباره حقوق مرتبط تمایل دارید. اگر مایلید اطلاعات بیشتری در مورد موضوعات خاصی از حوزه حقوق مشاهده کنید روی لینک زیر کلیک کنید تا منتقل شوید به مقاله هایی در مورد حقوق!
لطفا توجه کنيد اين مقاله” آزادي 18 ص ” متن حاضر که در اختیار شما قرار دارد، به صورت قابل ویرایش بوده و از نظم و ترتیب لازم در صفحات ورد برخوردار است. بنابراین، این امکان برای شما فراهم است که هر گونه تغییر و ویرایش مورد نیاز را به سادگی انجام دهید.
تعداد صفحات ورد : 23
فرمت فايل : ورد
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.