مقاله در مورد نظريات اخلاقى در آيينه حقوق
مقاله در مورد نظريات اخلاقى در آيينه حقوق، به عنوان یک موضوع مهم و جذاب، به منظور بررسی ارتباط بین اخلاق و حقوق و اثرات آن بر جامعه و سازمانها انجام شده است. این تحقیق که به صورت یک فایل word 25 صفحه ای تهیه شده است، شامل مفاهیم و تعاریف اخلاق، اصول اخلاقی و نظریات مختلف درباره اخلاق در حوزه حقوق است. این تحقیق میتواند به عنوان یک منبع مفید برای دانشجویان و دانشآموزان علاقهمند به موضوعات حقوقی و اخلاقی باشد. برای دستیابی به این فایل و سایر جزوهها و مقالههای دانشجویی و دانشآموزی با فرمت ورد، باید فایل را خرید کنید.
در این مقاله، به بررسی نظریات اخلاقی و تأثیر آنها در قوانین و مقررات حقوقی میپردازیم. اخلاق حق مدار، که اساساً بر اصول اخلاقی کانتی تکیه دارد، به عنوان یک نظام اخلاقی، مبنای استانداردها و قوانین حقوق بشری است.
اما اخلاق نفعگرا که بر تمرکز بر مصلحت عمومی تأکید دارد، نمیتواند به عنوان مبنای اخلاقی در زمینه حقوق بشر مورد قبول قرار بگیرد. همچنین، اخلاق فضیلتگرا، با وجود استفاده از آن در تربیت افراد و توجه به ارزشهای اخلاقی، قادر به ارائه یک تئوری عدالت و در نتیجه ایجاد یک سیستم حقوقی قوی نخواهد بود. از طرف دیگر، تأکید بر فضیلتها در توزیع منابع اجتماعی میتواند به گسترش تعصب و نفاق منجر شود و در عمل باعث ترویج بدی و نه فضیلت میشود. اخلاق نوع دوستانه، علیرغم اینکه از گفتمان فمینیستی نشأت میگیرد.
تقسيم بندى كلى نظريات اخلاقى
مقاله در مورد نظريات اخلاقى در آيينه حقوق نظريات اخلاقى از نقطه نظرات گوناگونى قابل تقسيم هستند . در اين نوشتار از آن جا كه عمده توجه نگارنده، بر تاثير اين نظريات بر جهت گيريهاى حقوقى است، اين نظريات را تحت عنوانهاى كلى زير بررسى مىكنيم .
الف – نظريات اخلاقى عمل مدار
ب – نظريات اخلاقى فضيلت مدار
ج – اخلاق نوع دوستانه
اخلاق نوع دوستانه از جمله رويكردهاى اخلاقى است كه نگارنده بطور خاصى به عنوان مكملى بر اخلاق حق مدار آن را بررسى مىكند . طبيعى است كه اخلاق نوع دوستانه خود از يك منظر عمل مدار و از منظرى ديگر مىتواند فضيلت محور تلقى شود، اما اين نظريه در چارچوب گفتمانى هيچ يك از دو رويكرد مذكور قرار نمىگيرد .
پس از معرفى اجمالى هر كدام از اينها تقسيمات احتمالى هر كدام را بيان نموده و با ذكر نمونهاى، تاثير هر كدام در جهتگيرى نظام حقوقى بيان خواهد شد . چنانچه خواهيم ديد، هيچ كدام از نظريات، به تنهايى نمىتواند هادى و راهنماى كاملى، براى يك نظام حقوقى باشد; از اين رو نگارنده، اعمال تركيبى نظريات گوناگون را پيشنهاد مىدهد .
نظريات اخلاقى عمل مدار 2
در اين رويكرد پرسش و عنايت اصلى اخلاق، بر درستى و نادرستى عمل خواهد بود . پرسش اصلى اين است كه انجام چه كارى، درست (Right) و چه عملى نادرست و غلط (Wrong) است . به ديگر سخن پرسش اصلى اين است «من چه بايد انجام دهم» ؟ مقاله در مورد نظريات اخلاقى در آيينه حقوق نظريات اخلاقى عمل مدار در پى يافتن پاسخ اين پرسش هستند كه عمل اخلاقى چيست؟ و چه بايد انجام دهيم . آنچه در اين نظريات عمده مىشود عمل است و البته تعريف و توجيه فلسفى عمل اخلاقى .
ذكر اين نكته ضرورى است كه مراد نگارنده از عمل گرايى بطور خاص نظرياتى هستند كه بر عمل اخلاقى در برابر صفتحسنه اخلاقى متمركز هستند . از اين رو حتى سود انگاران قاعده محور نيز از اين نقطه نظر به عنوان نظريهاى عمل مدار طبقه بندى خواهد شد . مثال كانتبه عنوان يكى از بزرگترين فيلسوفان اخلاقى كه در سنت عمل مدار تلاش وافرى در تعريف و توجيه عقلانى عمل اخلاقى داشته، و در نهايتبا طرح مساله پيروى از آموزههاى آمره اخلاقى كه در فرايند تعقل به دست آمدهاند، بايد و نبايدهاى اخلاقى خود را بيان مىدارد . تست و آزمون «قانون فراگير و جهان شمول» كه ريشه در عقلانيت عملى انسان دارد، دستاورد ماندگار نظريه اخلاقى كانت است . (2)
تفسيرها و قرائتهاى گوناگونى از كانت ارائه شده كه يكى از مهمترين و پرنفوذترين آنها قرائتحق مدار (of Rights Ethics) كه ما در مباحث آينده به آن خواهيم پرداخت .
نظريات اخلاقى نتيجه گرا (Concequentialism) نيز گونهاى ديگر از نظريات اخلاقى عمل مدار است . نتيجه گرايان گر چه، در عمل مدارى مشترك با نظريات كانتى هستند، ولى در حقيقت رقيبان جدى و مطرح نظريات كانتى هستند . نظريات اخلاقى نفع انگار (Utilitarianism) مهمترين مثال و مورد شاخص نظريات اخلاقى نتيجه گرا هستند . (3)
نتيجه گرايان و بالطبع نفع انگاران نيز در پى ترسيم و تبيين و توجيه عمل اخلاقى هستند . انجام چه كارى درست و چه كارى نادرست است . چه كارى را بايد انجام داد و از انجام چه كارى بايد اجتناب كرد . جرمى بنتام و جان استوارت ميل از نفع انگاران معروف فلسفه حقوق هستند كه تلاش براى ارائه ملاكهاى معين، در تعريف عمل اخلاقى دارند . بنتام گرچه مبدع اصلى و بنيادين نفع مدارى در اخلاق نبوده، اما بى ترديد اول كسى است كه فلسفه جامع و فراگيرى كه پيامدهاى نظريه اخلاقى نفع مدار در نظامهاى حقوقى را نشان مىدهد، تبيين و ترسيم كرده است . (4)
نظريه اخلاقى حق مدار در آيينه حقوق (5)
واژه حق كه براى سالهاى متمادى در ادبيات فلسفى به معناى درست، در برابر خطا (Right# Wrong) بكار گرفته مىشود، پس از عصر روشنگرى بتدريج در معناى ديگر كه جمع آن حقوق (حقها) بود، مورد استفاده قرار گرفت . حق به معناى درستبا فعل ربطى (beto) مورد استفاده قرار مىگيرد و حال آن كه، حق به اين معنا، با فعل داشتن (tohave) بكار مىرود . پس بايد توجه داشت، وقتى از اخلاق حق مدار سخن مىگوييم، از حقى كه متعلق داشتن است، بحث مىكنيم و نه از حقى كه در تركيب وصفى بودن، بكار برده مىشود .
نظام اخلاقى حق مدار، خود شاخهاى از رويكرد گستردهتر عمل مدار است . (6)
چنانكه ديديم نظريههاى اخلاقى عمل مدار، حول اين محور متمركز هستند، كه چه عملى اخلاقى است و چه عملى غير اخلاقى و عنايت اصلى آن بر عمل است . نظريه اخلاقى حق مدار حول اين محور دور مىزند كه افراد انسانى (و البته در برخى نظريات جوامع انسانى، مقاله در مورد نظريات اخلاقى در آيينه حقوق حيوانات نيز ممكن است صاحب حق تلقى شوند) اخلاقا داراى چه حقوق و تكاليفى هستند .
و حق حقوقى (Legal Right) از مباحث مطرح در اين نظريه اخلاقى است . حق اخلاقى، بر مبناى استدلال عقلانى اخلاقى تعيين و ترسيم مىشود . فرد به دليل انسان بودن، اخلاقا داراى حقوق و وظايفى است . اين حقهاى اخلاقى، بايد در نظام حقوقى منعكس و به حقهاى حقوقى تبديل شود . اما انعكاس آن در نظام حقوقى، مسالهاى جداگانه است كه ممكن است، به دلايل خاص اجتماعى، فرهنگى، سياسى و . . . چنين نشود . پس داشتن حق اخلاقى توجيه (Justification) خاص خود را دارد، و تبديل آن به حق حقوقى، فرايند خاص حقوقى كردن يك پديده را دارد .
تحليل مفهوم حق (C Onceptual Analysis) مطلب ديگرى است كه در قلمرو بحثهاى هنجارى حق، بحث و بررسى مىشود . در اين زمينه مشهورترين نقطه آغاز در ادبيات موجود، در حال حاضر تحليل هوفيلد (Hofild) است . (7)
تحليل مفهوم حق و تفكيك قلمروهاى مختلف آن از بسيارى سوء تفاهمات جلوگيرى كرده و به فهم بهتر نزاعهاى احتمالى و كاربردهاى حق در گزارههاى مختلف اخلاقى و حقوقى كمك شايانى كرد .
نظريه اخلاقى حق مدار كه عمدتا وامدار اخلاق كانتى است، 3 تاثيرات شگرفى، چه در حوزه انديشه سياسى و چه در قلمرو نظامهاى حقوقى داشته است . نظامهاى دمكراتيك و مردمسالار بر مبناى نظام اخلاقى حق مدار توجيه خاص خود را مىيابند . پاسخگويى حكومت در برابر شهروندان (Accontability) را مىتوان تحت تاثير چنين نظام اخلاقى، بخوبى توجيه كرد . اما دست آورد اين نظام اخلاقى را عمدتا بايد در عرصه حقوق عموما و حقوق بشر خصوصا دانست . حقوق بشر مدرن را مىتوان ترجمان نظام اخلاقى حق مدار دانست . گر چه، حقوق بشر معاصر، هم در نظريه حقوق طبيعى (Natural Law Theory) ريشه دارد و هم در نظريه اخلاق كانتى ولى بايد توجه داشت كه نظريه حقوق طبيعى آن گونه كه در حقوق بشر منعكس شده است، خود نيز به گونهاى اخلاق حق مدار را توصيه مىكند .
تفاوت نظريه حقوق طبيعى و حق مدارهاى كانتى در پيامد اين نظريات در قلمرو حقوق بشر نيست، مقاله در مورد نظريات اخلاقى در آيينه حقوق بلكه در نحوه استدلال براى اين حقوق است . در حالى كه نظريه حقوق طبيعى بر مبناى حق فطرى افراد كه ناشى از طبيعت آنها و يا طبيعت جوامع انسانى و يا قوانين متغير طبيعى است . (9)
و تلاش بر توصيه حقوق بشر، نظريههاى كانتى حق مدارانه بر مبناى اصل غايتبودن انسان كه نتيجه اخلاقى آن منع استفاده ابزارى از انسان مبناى نظرى حقوق بشر مدرن قرار مىگيرد .
اگر طرفداران حقوق طبيعى با مشكل منطقى گذار از است (is) به بايد (oughtto) هستند، كانتىها با چنين مشكلى نيز روبرو نيستند . بعلاوه نظريههاى سنتى حقوق طبيعى از ارائه ليست قابل دفاعى از حقوق طبيعى ناتوان بودهاند . البته اين بدان معنا نيست كه اين نظريهها هيچ ليست قابل توجهى ارائه نكردهاند . سخن در اين است كه اين نظريهها تا آنجا كه به قلمرو حقوق طبيعى مربوط مىشود، ليست جامع و مانعى نتوانستهاند ارائه كنند . با اين وجود، نمىتوان از تلاش وافر جان فينيز (John Finnis) از احياگران معاصر حقوق طبيعى غافل بود . فينيز با ارائه ليست ارزشهاى هفتگانه پايه (Basicgoods) 4 و به مبارزه طلبيدن ديگران براى تكميل ليست و يا فرو كاستن يكى از ارزشها به ديگرى تلاش كرد تا حداقل از ابهام ادعاهاى نظريههاى حقوق طبيعى بكاهد و به صورت مشخص در نهايتبتواند حقوق طبيعى را در چارچوب مشخصترى ارائه دهد .
همچنان كه نمىتوان از تلاش فينيز براى احياى نظريههاى حقوق طبيعى، در جهان معاصر به سادگى گذشت (البته اين بدان معنى نيست كه تلاش انديشمندانى چون لان فولر lonfuller را ناديده بگيريم (11)
11) تلاش كانتىهاى جديد همچون جان رولز (John Rawls) (12) و پيرو صديق او رونالد دوركين (Ronald Dworkin) را بايد با تامل بررسى كرد .
جان رولز با ارائه يك نظريه آزادى مدارانه قرارداد محور (libertariancontactarianand) قرائتى جديد و حق مدارانه از اخلاق كانتى ارائه داد كه تاثير شگرفى بر ديدگاههاى سياسى و در عين حال جهتگيرى نظام حقوقى ايفا كرد .
رولز را به حق مىتوان به عنوان كسى كه ادبيات خاموش و خفته فلسفه هنجارى تحليلى (Analytic Normativephilosophy) را روح و جان تازهاى در نيمه دوم قرن بيستم بخشيد بحساب آورد . دو اصل بنيادين نظريه عدالت رولز كه به اعتقاد او، مردم در وراى پرده غفلت (veilofignorance) در يك قرارداد فرضى ( بر آن توافق دارند، يعنى (13) حداكثر آزادى برابر براى همه شهروندان و توزيع و باز توزيع امكانات اعم از ثروت، قدرت و معرفتبه نفع ضعيفترينهاى جامعه، تبيينى محتوايى از نظريه عدالت او ارائه داده است . نظريه عدالت رولز كه يكى از شفافترين نظريههاى حق مدارانه كانتى است، نظام حقوقى را مىتواند، به سمت گونهاى نظام سوسيال – ليبرال هدايت كند . نظامى كه از يك سو در حوزه آزاديهاى عمومى ليبراليستى و در توزيع امكانات سوسيالتى است .
دوركين نيز همانند رولز، در پى ترسيم نظريه عدالتى اساسا حق مدار است; اما نقطه محورى در انديشه دوركين حق مدارانه بودن تحليلهاى اوست . از ديد دوركين تضمين حقوق افراد نقطه محورى عدالت و تضمين عادلانه بودن و در نتيجه اخلاقى بودن سيستم است . به ديگر سخن تضمين حقوق بنيادين بشر، شرط اصلى تحقق عدالت در جامعه است . آموزه اصلى در انديشه او اين است كه تمام افراد جامعه از حقوق بنيادين برابر برخوردارند . تا زمانى كه نظام حقوقى در پى تحقق اين آموزه اخلاقى است، جهتگيرى آن جهتگيرى عادلانه است . در انديشه اخلاقى دوركين، حقها به عنوان برگ برنده (Rightsastrumps) ايفاى نقش مىكنند و در ارزيابيهاى اخلاقى حرف آخر را مىزنند .
در بيان اجمالى نظريات اخلاقى حق مدار، سخن را با اين نتيجه به پايان مىبريم كه تاثير اين رويكرد اخلاقى بر نظامهاى حقوقى، مقاله در مورد نظريات اخلاقى در آيينه حقوق محوريتحقوق بنيادين بشر، در جهت گيريهاى حقوقى است . بنابراين تمام شعبههاى حقوق اعم از حقوق مدنى، جزا، بين الملل، ادارى و اساسى و . . . همه بايد به سمت تضمين و حمايت از حقوق بنيادين بشر، جهتگيرى نمايند . هدف و غايت نظام حقوقى بايد تحقق عدالتباشد . عدالت در رويكرد اخلاقى حق مدار در نهايت، در تضمين حقوق بنيادين بشر، محقق مىشود . اسناد حقوق بشرى، مقررات حقوقى، آراء قضايى همه و همه در واقع متاثر از حقهاى اخلاقى انسان خواهد بود .
نظريه اخلاقى نفع انگار در آيينه حقوق
نظريه اخلاقى نفع انگار (14) با نام فيلسوفانى چون بنتام (Jeremy Bentham) ميل (John Stuart Mill) گره خورده است . از ديدگاه بنتام (15) مهمترين مساله انسانى عبارت از تجربه شادكامى و لذت (Pleasure and Happiness) و درد و رنج (pain) است . بنتام از فلسفه اخلاقيى دفاع كرد كه بر مبناى آن ارزيابى درستى و نادرستى هر عمل و يا قانونى، نفع و فايده ( utility) آن است . براى مثال، در نظام حقوقى، ملاك ارزيابى، موجه بودن ميزان نفعى است كه يك قانون و يا يك ترتيب حقوقى به دنبال دارد; بدين معنا كه تا چه اندازه آن قانون و يا ترتيب، شادكامى و لذت را در جامعه انسانى افزايش مىدهد .
لازم به ذكر است، شادكامى و لذت و يا درد و رنجى كه بنتام از آن سخن مىراند، عمدة شادى و لذت و درد و رنجحسى ( sensual) است . شادى و لذت حسى، شامل: ثروت، قدرت، دوستى، شهرت و آوازه نيكو و علم و معرفت مىشود و درد و نجشامل فقر و ندارى و ناتوانى، دشمنى و خصومت و بدنامى و بىآبرويى و ترس مىشود .
بنابراين، از ديدگاه بنتام جهتگيرى نظام حقوقى بايد به سمتبه حداكثر رساندن نفع و لذت و شادى فوق (maximizing thd pleasure) و به حداقل رساندن ناكاميها و دردهاى فوق (minimizing on pain) باشد . نظام اخلاقى بنتام، يك نظام اخلاقى نتيجه انگار است . اخلاقى بودن عمل بر مبناى نتيجه آن ارزيابى مىشود .
نظام حقوقى اخلاقى در چنين رويكردهايى نظامى است كه بيشترين نفع را متوجه بيشترين تعداد افراد جامعه نمايد .
admin –
تحقیق در مورد نظريات اخلاقى در آيينه حقوق