مقاله در مورد طلاق
مقاله در مورد طلاق ، فرمت فایل ورد می باشد و 152 صفحه تهیه و تنظیم شده است یک مقاله کامل برای دانش آموزان و دانشجویان عزیز ، که امروز این مقاله را در سایت فایل پاورپوینت قرار داده ایم. طلاق یکی از موضوعات پیچیده و حساس در زندگی اجتماعی است که تأثیرات گستردهای بر زندگی افراد دارد. به عنوان یک پدیده اجتماعی، طلاق همواره مورد بحث و بررسی قرار گرفته است و موضوعات متنوعی را شامل میشود. در این مقاله، تلاش میکنیم تا به بررسی مفهوم و تعریف طلاق، انواع آن و تفاوتهای آن با بطلان ازدواج، و نگاههای مختلف در قوانین و مذاهب به طلاق بپردازیم.
موضوع این مقاله در مورد طلاق بررسی و شناخت عوامل موثر در وقوع طلاق است. طلاق یک مسئله جامعهشناسی و خانوادهشناسی است که در سالهای اخیر به یکی از مشکلات اصلی خانوادهها تبدیل شده است. برخی عوامل موثر در وقوع طلاق شامل عدم توافق در مسائل مالی، عدم ارتباط و ارتباط ناسالم بین همسران، تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی، ناهماهنگی در موضوع فرزندپروری و عدم توافق در مسائل روحانی و مذهبی میباشند. تاثیرات نامطلوب طلاق نه تنها بر روابط خانوادگی و روانی همسران بلکه بر روابط فرزندان و جامعه نیز بسیار قابل توجه است. بنابراین، مشاهده و تحلیل این عوامل موثر در وقوع طلاق و متوجه شدن از تاثیرات منفی آن بر جامعه و خانوادهها، برای مسئولان برنامهریزی اجتماعی و خانوادهها ضروری است. برای پیشگیری و مداخله در این مسئله، باید به شناخت عوامل اساسی و ریشههای آن توجه بیشتری شود
در بخش اول، به بررسی مفهوم و تعریف مقاله طلاق میپردازیم. طلاق به معنای پایان شرعی و قانونی ازدواج و جدا شدن همسران از یکدیگر است و در پی آن حقوق و تکالیف متقابلی که بین زوجین در هنگام ازدواج وجود داشته از میان میرود. معمولاً طلاق هنگامی رخ میدهد که استحکام رابطه زناشویی از بین میرود و میان زوجین ناسازگاری و تنش وجود دارد. همچنین، طلاق منجر به تغییرات در دوستیها و سایر روابط اجتماعی است که مرد یا زن طلاق گرفته با آنها سر و کار دارد. همچنین، طلاق روانی موقعیتی است که از طریق آن فرد پیوندهای وابستگی عاطفی به همسرش را قطع کند و به تنها زیستن تن دردهد.
در بخش دوم، به معرفی انواع مقاله در مورد طلاق و تفاوتهای آن با بطلان ازدواج میپردازیم. بطلان ازدواج به معنای این است که ازدواج صورت گرفته از ابتدا باطل و بیاعتبار بودهاست. در این بخش، به توضیح نحوه انجام مقاله طلاق در قوانین مختلف کشورها و تأیید یک دادگاه یا مرجع رسمی حقوقی در بسیاری از کشورها اشاره میکنیم.
در بخش سوم، به بررسی دیدگاهها و رویکردهای مختلف به مقاله طلاق در قوانین و مذاهب میپردازیم. هر مذهب و قانونی دیدگاه و رویکرد خاصی نسبت به طلاق دارد. به عنوان مثال، در اسلام طلاق به اختیار شوهر انجام میشود اما زن نیز در شرایط خاصی ممکن است حق طلاق را به دست بیاورد.
در نهایت، با بررسی این مسائل، به منظور بهتر درک کردن مفهوم و تأثیرات طلاق در زندگی افراد، سعی میکنیم تا به سوالاتی مانند چرا افراد طلاق میگیرند و چه عواملی در طلاق تأثیرگذار هستند، پاسخ دهیم.
1. مفهوم و تعریف طلاق
طلاق به معنای پایان شرعی و قانونی ازدواج و جدا شدن همسران از یکدیگر است. این اتفاق معمولاً زمانی رخ میدهد که استحکام رابطه زناشویی بین زوجین از بین میرود و ناسازگاری و تنش بین آنها وجود دارد. طلاق اجتماعی نیز به تغییراتی در دوستیها و سایر روابط اجتماعی که مرد یا زن مقاله در مورد طلاق گرفته با آنها سر و کار دارد، اشاره دارد. همچنین، طلاق روانی موقعیتی است که از طریق آن فرد پیوندهای وابستگی عاطفی به همسرش را قطع کند و به تنها زیستن تن دردهد.
در بسیاری از کشورها، برای انجام طلاق نیاز به تأیید یک دادگاه یا مرجع رسمی حقوقی وجود دارد. این شیوهٔ انجام مقاله طلاق در قوانین کشورهای مختلف متفاوت است. همچنین، مذاهب مختلف نیز رویکردهای متفاوتی به طلاق دارند. در اسلام، طلاق اختیار شوهر است، اما در شرایط خاصی زن نیز ممکن است حق طلاق را به دست بیاورد.
بنابراین، طلاق به معنای پایان شرعی و قانونی ازدواج و جدا شدن همسران از یکدیگر است. این موضوع در قوانین کشورها و مذاهب مختلف متفاوت است و نیاز به تأیید یک دادگاه یا مرجع رسمی حقوقی دارد. همچنین، در اسلام طلاق اختیار شوهر است اما زن نیز در شرایط خاصی ممکن است حق طلاق را به دست بیاورد.
2. انواع طلاق و تفاوتهای آن با بطلان ازدواج
طلاق یک فرآیند قانونی است که در آن ازدواج بین دو نفر پایان مییابد و حقوق و تکالیف متقابلی که بین زوجین در دوران ازدواج وجود داشته از بین میروند. انواع طلاق متفاوتی وجود دارد که در ادامه به آنها اشاره میکنیم.
1. مقاله در مورد طلاق توافقی: در این نوع طلاق، زوجین به توافق میرسند که ازدواج را پایان دهند. آنها درباره تقسیم داراییها، حضانت فرزندان و سایر مسائل مربوط به طلاق توافق میکنند و سپس دادگاه مربوطه توافق نامه را تأیید میکند.
2. طلاق اتحادیه مدنی: در بعضی کشورها، زوجین میتوانند در صورت عدم توافق در امور مقاله طلاق به دادگاه مراجعه کنند و دادگاه تصمیم میگیرد که آیا باید ازدواج را پایان دهد یا نه. این نوع طلاق معمولاً در کشورهایی اعمال میشود که قوانین اسلامی را نمیپذیرند.
3. طلاق اسلامی: در اسلام، طلاق به اختیار شوهر انجام میشود ولی زن نیز در شرایط خاصی ممکن است حق طلاق را به دست بیاورد. طلاق در اسلام از طریق تعدادی از عبارات خاص اعلام میشود و برای رسیدن به طلاق احتیاج به تأیید دادگاه نیست.
تفاوت مقاله در مورد طلاق با بطلان ازدواج به این شکل است که در بطلان ازدواج، ازدواج از ابتدا باطل و بیاعتبار بوده و هیچ ارتباط قانونی معتبری بین زوجین وجود ندارد. در حالی که در طلاق، ازدواج در ابتدا معتبر بوده ولی با توافق یا تصمیم دادگاه پایان مییابد.
در نهایت، لازم به ذکر است که شیوه انجام طلاق در قوانین کشورها و مذاهب مختلف متفاوت است و برای انجام طلاق به تأیید یک دادگاه یا مرجع رسمی حقوقی نیاز است.
3. دیدگاهها و رویکردهای مختلف به طلاق در قوانین و مذاهب
در قوانین و مذاهب مختلف، دیدگاهها و رویکردهای متفاوتی نسبت به مقاله در مورد طلاق وجود دارد. در برخی قوانین، طلاق به عنوان یک حق منحصر به شوهر تعریف میشود، در حالی که در دیگر قوانین، زن نیز حق طلاق را دارد. علاوه بر این، در برخی مذاهب، طلاق تنها در شرایط خاصی مانند خیانت یا تنفر غیرقابل تحمل مجاز است، در حالی که در مذاهب دیگر، طلاق به صورت آزادانه و بدون نیاز به توجیه قابل اجرا است.
در قوانین مختلف، رویکردهای متفاوتی نسبت به رسیدگی به موارد طلاق نیز وجود دارد. در برخی قوانین، نیاز به تأیید یک دادگاه یا مرجع رسمی حقوقی برای صدور حکم طلاق وجود دارد، در حالی که در دیگر قوانین، این فرایند میتواند به صورت خارج از دادگاه و توسط سازمانهای دیگر انجام شود. همچنین، در برخی قوانین، طلاق ممکن است با توافق طرفین انجام شود و نیازی به دخالت دادگاه نباشد.
در مذاهب مختلف نیز، رویکردهای گوناگونی نسبت به مقاله طلاق وجود دارد. برخی مذاهب طلاق را به عنوان آخرین راه حل در مواردی مانند خیانت و تنفر غیرقابل تحمل تشویق میکنند، در حالی که در مذاهب دیگر، طلاق را به عنوان راهی برای حل مشکلات زناشویی نمیبینند و تمرکز خود را بر روی حل و فصل کردن اختلافات و زندگی در عدم تناسب میگذارند.
به طور کلی، دیدگاهها و رویکردهای مختلف به طلاق در قوانین و مذاهب نشان از تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی در جامعه دارند. هرچند که در برخی جوامع، طلاق به عنوان راهی برای حل مشکلات زناشویی مورد قبول است، اما در دیگر جوامع، طلاق همچنان به عنوان موضوعی حساس و ناخوشایند در نظر گرفته میشود.
فايده تحقيق :
الف)اين تحقيق براي تحقيقات وسيع تر آينده ، در مورد شناخت علل از هم گسيختگي خانواده در جامعه هاي بزرگتر مي تواند مرجعي بشمار آيد .
ب)كمك به آگاه ساختن مسئولين امر در دادگاه حمايت از خانواده در اجراي قوانين . ترديدي نيست كه قوانين و مقررات هر قدر كامل و مدرن باشد نمي تواند مباني روابط ميان زن و مرد را به نحوي تنظيم كندو هيچ گاه قانون قادر نيست كه جزئيات روابط اجتماعي را پيش بيني نمايد .
علاوه بر اين چون اجتماع متغير و متكامل است ، قوانين تنها در مقاطع زماني خاصي مي توانند ، مسائل ناشي از اصطكاك و تصادم هاي انساني را در حد معيني پيش گيري نمايد . بدين جهت مسئولين امر با كمك گرفتن از روان شناسان[1] ، روان پزشكان[2] و مددكاران اجتماعي[3] ، مي توانند در اجراي قوانين انعطاف بيشتري داشته باشند .
ج)بدست آوردن راه حل هاي اجتماعي بمنظور پايين آوردن ميزان طلاق و عرضه آن به افراد جامعه و ارشاد آنها .
د)بالاخره چون بسياري از مشكلات و نيازهاي زنان و مردان مشابه است ، لذا شايد آگاه ساختن مسئولين امر در مورد اين مشكلات و نيازهاي وراه حل هاي رفاهي آنان بتواند سرآغازي در فراهم آوردن و تكميل امكانات رفاهي براي كليه افراد
باشد[4] .
اهميت تحقيق :
اهميت تحقيق در اين است كه علل و عوامل اصلي طلاق شناخته مي شود و همين طور ، عوارض رواني – اجتماعي ناشي از آن مشخص مي شود . و باشناخت علل و عوارض آن مسئولان اجتماعي كشور مي توانند با ارائه پيشنهادات و كاربرد روشهاي صحيح تر در پيشگيري و كاهش اين مشكل چاره اي بينديشند .
هدف تحقيق :
1-شناخت علل و عوامل موثر در گسيختگي خانواده (طرفين زندگي مشترك)[5] .
2-پيدا كردن راه حل هاي احتمالي كه هم سعادت زنان و هم مردان جامعه تامين شود و هم كانون گرم خانواده ها حفظ شود[6] .
3-هدف و انگيزه ديگر اهميت خاص اين مسئله و عوارض نامطلوبي است كه در زندگي اجتماعي يك جامعه بر جاي مي گذارد[7] .
4-توجه به ميزان طلاق در سالهاي اخير و انديشه در مورد پيامدهاي ناشي از آن[8] .
فرضيه هاي تحقيق :
1-در زنان ، اعتياد همسر ، عامل اصلي طلاق است .
2-مشاجره لفظي و فيزيكي ، يكي از عوامل موثر در طلاق است .
3-دخالت اطرافيان و خانواده همسر (چه در زنان و چه در مردان) در طلاق موثر است .
4-سوء ظن و بدبيني ، از عوامل اصلي طلاق است .
5-همسر ديكتاتور يكي از عوامل طلاق است .
6-عدم يكساني فرهنگي ، عامل و يكي از علل موثر در طلاق است .
7-عدم تفاهم اخلاقي ، از جمله علل موثر در طلاق است .
تعريف اصطلاحات :
1-طلاق : در كتب لغت براي واژه طلاق معاني متعددي ذكر شده است ، از جمله رهائي ، آزاد كردن ، ترك كردن ، واگذاشتن . اما در اصطلاح شرعي طلاق عبارت است از : زائل نمودن قيد پيوند و نكاح[9] يا صيغه مخصوص است[10] . و يا انحلال عقد نكاح در حيات زن و شوهر به اراده مرد يا تقاضاي زن با شرايط معين[11] .
در عرف عام معناي جدايي از آن در ذهن متبادر مي شود ، در شعر ريز مفهوم در همين معني بكار آمده است :
از سرمستي ، دگر بار با شاهد عهد شباب
رخصتي مي خواستم ، ليكن طلاق افتاده است[12]
2-وجود شخص ثالث : از قبيل : اقوام شوهر و فرزندان زن قبل و دوستان و معشوقه شوهر و دخالت اقوام زن و فرزندان شوهر قبل .
1-معشوقه : فرد ديگري (اعم از زن يا مرد ) كه مرد و يا زن با او رابطه اي برقرار مي سازد ، كه از نظر قانون يا اخلاق مجاز نمي باشد .
2-اقوام : منظور پدر و مادر ، شوهر يا زن كه عمداً يا غير عمد در زندگي مشترك فرزندشان دخالت مي كنند و موجب از هم گسيختگي ازدواج آنها مي گردد .
3-فرزندشوهر يا زن : منظور فرزندي است كه از ازدواج قبل مرد يا زن باقي مانده است .
4-دوستان : دوستان هم جنس ، زن و شوهر كه بدون رضايت و موقعيت كنوني خانواده با آنها معاشرت مي كنند . عامل خطرناك كه همواره بنيان روابط زناشويي را در معرض تباهي قرار مي دهد ، دخالت هاي نابجاي اولياء مرد و زن ، وجود معشوقه، فرزند از زن يا شوهر قبل و دوستان ، در زندگي آنان است .
هر روز شاهد خودكشي ها طلاقها و فرار زن و واژگوني خانواده به لحاظ اين
دخالت هاي ناروا هستيم . به اين جهت اين عامل را كه تحت عنوان وجود شخص ثالث ذكر مي شود مي توان به عنوان يك علت مهم واصلي طلاق و جدايي پذيرفت .
3-فقر مالي : يعني كمبود در آمد . درآمد : مقدار پولي است كه شخص در واحد زماني معين بدست مي آورد كه در اين تحفيف منظور از واحد زماني ماه است .
از مطالعه[13] وضعيت مالي و درآمد چنين بر مي آيد ، كه اكثريت مورد بررسي كه طلاق گرفته اند ، داراي درآمد متوسط يا پايين بوده اند .
4-اعتياد[14] : وابستگي فيزيكي و رواني فرد به يك ماده يا عمل مضر است . عامل مهم ديگر كه موجب طلاق شده است ، اعتياد همسر به مواد مخدر ،الكل و قمار بوده است[15] .
پيشگفتار :
اي نازنين پدرا واي مادر كه شمع دل افروز خانه اي ، اي جان ما فداي شما ، آشتي كنيد ، جغد طلاق بر سر ما ضجه مي زند . لعنت بر طلاق ، از بهر مانه ، از بهر خدا آشتي كنيد .
طلاق مهمترين عامل از هم گسيختگي ساختار بنيادي ترين بخش جامعه يعني خانواده است . طلاق پديده اي است قراردادي ، كه به زن و مرد امكان مي دهد تا تحت شرايطي پيوند زناشويي خود را گسيخته و ازيكديگر جدا شوند .
طلاق بر انحلال يك ازدواج رسمي ، در زماني كه طرفين آن هنوز در قيد حياتند و بعد آن نيز از آن آزادند ، تا دوباره ازدواج كنند ، دلالت مي كند . يا به عبارت ديگر طلاق شيوه نهادي شده اختياري يا پايان يك ازدواج است . متفكران و جامعه شناسان[16]، طلاق را يكي از آسيب هاي اجتماعي[17] به شمار آورده اند و با بالا رفتن ميزان آن را نشانه بارز اختلال در اصول اخلاقي و به هم خوردن آرامش خانوادگي و در مجموع دگرگوني در هنجارهاي اجتماعي محسوب مي دارند[18] .
ولتر[19] مي گويد : ازدواج و طلاق در اين جهان ، تقريباً با هم متولد شده اند . شايد ازدواج چند روز زودتر متولد شده باشد ، زيرا پس از زناشويي و گذشت چند روز ، كار زن و شوهر ، بزد و خورد و طلاق كشيده است . حقيقت اين است كه ازدواج و طلاق با هم به دنيا آمده اند و هردو از قديم بوده اند و هر دو براي بشر لازم و ضروري اند . از اين رو در تمام قوانين و تواريخ ملل قديم يونان و ايران باستان و قوانين همورابي مساله طلاق وجود داشته و غالباً نيز طلاق دهنده مرد بوده و زن را در آن اختياري نبوده است .
با ملاحظه قوانين حقوقي دنيا مي توان گفت : كه طلاق تا اواخر قرن نوزدهم در اروپا رسماً ممنوع بود . اما علي رغم مخالفت اربابان كليسا ، از آن پس ، رفته رفته قانوني و مجاز اعلام شد[20] . (ستوده ، 1374 ، ص 238)
زن و مرد براي يكديگر آفريده شده اند ، همان گونه كه پيوند آنها طبق آيين و قراردادهاي رسمي و اجتماعي برقرار مي شود ، چنانچه طرفين نتوانند به دلايل گوناگوني ، شخصيتي ، محيطي و اجتماعي با يكديگر زندگي كنند به ناچار بايد طبق مقررات و ضوابط از هم جدا شوند و اين حق را دارند كه دوباره درصدد برآيند تا جفت مناسب و درخور خود را بيايند .
متاسفانه در كشور ما شمار جدايي زن و شوهر ها رو به افزايش است . در حال حاضر در بسياري از كشورهاي صنعتي پيشرفته ميزان طلاق تا رقم 50 درصد افزايش يافته است . اين گفته بدان معني است كه نيمي از زنان و مرداني كه روزي با شوق و هيجان ازدواج مي كردند ، تصميم گرفتند اين پيوند را پس از مدتي از هم بگستلانند ، شايد اگر زن و شوهرها فرزندي نداشتند و دشواريهاي تربيتي و تحصيلي آنها مطرح نبود ، جدايي هاي چندان سخت و ناگوار نمي نمود و تنها به سرخوردگي و افسردگي زودگذر آنان در پايان مي يافت . ليكن در بيشتر موارد قضيه به اين سادگي نيست ، به دليل تاثيرات منفي جدا شدن والدين بر سرنوشت و آينده كودكان بررسي اين موضوع اهميت و ارزش فراواني پيدا مي كند . طلاق بيشترين اثر خود را بر روي فرزندان
مي گذارد . كساني كه نه دخالتي در ازدواج داشته اند و نه در جدايي اين زن و مرد . ولي بيشترين ناملايمات و سختي ها و اثرات شوم جدايي بر جثه ظريف آنهاست . نمي دانم چطور پدر و مادري به خود اجازه مي دهند كه سرنوشت ديگري را چنين رقم مي زنند و چطور نسبت به زندگي و سرانجام موجودي كه خود آنها را بوجود آورده اند بي مسئوليت و بي توجه باشند . چطور به خود اجازه مي دهند كه با
لجاجت ها و خودخواهي ها و بالاخره حماقت هاي خود زندگي انسان را به باد فنا بگيرند[21] .
علل و عوامل :
آنچه اهميت دارد ، شناخت علل و عوامل طلاق ، در دنيايي است كه رشد آن را موجب شده است . در باب علل وعوامل طلاق بايد به نكات زير توجه كرد :
چندگانگي عوامل[22] :
پديده طلاق ،پديده اي است دقيقاً چند عاملي ، بدينسان هرگز يك عامل به تنهايي نمي تواند موجبات پيدايي آنرا فراهم كند در عرف عام مي گويند فلان خانواده بخاطر فلان علت منهدم شد اينان جرقه ها را از عوامل باز نمي شناسند و در بسياري از موارد يك حادثه بسيار كوچك همچون يك جرقه به خرمني از عوامل دامن مي زند و خانه را در آتش مي سوزاند در عين حال بايد توجه داشت طلاق با كدام اقدام از بين رفتني نيست . در جوامعي بسيار كوشيدند تا طلاق را به كلي منع كنند . منع قانوني زماني كه عوامل اساسي پابرجاست نه تنها موجبات امحاء طلاق را فراهم نساخت بلكه عوارض سخت نابجا برجاي گذارد . زيرا :
1-تكليف فرزندان مبهم باقي مي ماند .
2-زوجين جدا از هم مي زيستند در حالي كه بر حسب قوانين بهم تعلق داشتند.
3-ازدواج مجدد صورت پذير نبود زيرا عدم امكان گسست زوجيت انعقاد قراردادي عقدي را غير ممكن مي ساخت
4-انسانها را از قبول پيوندي كه هرگز گسست پذير نبود سخت اباء مي كردند و اين امر بر شمار ازدواج ها اثر منفي بر جاي گذارد .
شبكه منحصر به فرد عوامل :
چند يا چندين عامل به هم مي پيوندند و با هم شبكه اي پيچيده فراهم مي آورند . اين شبكه در نوع خود منحصر به فرد است . به بيان ديگر هر طلاق از ديدگاه علي در نوع خود بي نظير است زيرا يك زن و شوهر با توجه به شخصيت خاص هر يك از آنان است . خانواده منشاء نوع همسر گزيني منش و خلق و خوي هريك رابطهاي خاص و منحصر به فرد فراهم مي آورند . قطع اين رابطه نيز با پيوند عوامل خاص و شبكه اي منحصر به فرد صورت پذير است .
بقاي عوامل :
بايد توجه داشت ، آنچه بر سر رابطه زوجين مي آيد ، مي ماند و آنچه در حيات هر يك از آنان از آغاز تا انجام رخ مي دهد باز هم باقي مي ماند . از اين روست كه امروز سخن از پايداري يا بقاء عوامل به ميان مي آيد .
عوامل مكنون :
هنگامي كه خانواده اي از هنجارهاي اساسي جامعه دور مي ماند و ضرورتاً كار آن به طلاق نمي انجامد به عنوان مثال زماني كه دو نفر از دو فرهنگ با دو زبان آداب عادات و رفتار متمايز ازدواج مي كنند هرگز نبايد تصور رود كه بسيار زود راه گسست پيوند را در پيش خواهند گرفت ، اما اين عناصر در اين جا (ناهماهنگي چندگانه)[23] به صورت مكنون باقي مي ماند و چنانچه زوجين بدان توجه نكنند خانواده با مشكلي خاص مواجه شده و همين عناصر بروز و تجلي مي يابند و اساس خانواده را منهدم مي كنند[24] .
طبقه بندي عوامل :
الف)عوامل غالب : منظور عواملي است كه بر ديگر عوامل پيشي مي گيرند . آنان را در زير اثر هاله[25] جاي مي دهند و تا زماني كه پا برجا هستند اساس خانه نيز استوار است .
ب)عوامل كلان : منظور عواملي است كه با كل جامعه يا آنچه وسيع يا فراگير[26] خوانده مي شود ، سر و كار دارند .
اينان از مهمترين عواملند زماني كه ارزش هاي اساسي يك جامعه بر لذت طلبي تمتع آني مصلحت گرايي سودگرايي و ماده گرايي استوارند بي هيچ شبهه ارتباطات انساني نيز از آن سخت تاثير مي پذيرند ، روابط انساني از بعد معنوي تهي مي ماند و صرفاً در راه التذاذ آني برقرار مي شود .
ج)عوامل ميانه : منظور عواملي است كه با محيط پيرامون سروكار دارند و بين عوامل كلان و خرد جاي مي گيرند ، به عنوان مثال ارزش هاي حاكم بر حزبي كه احياناً به آن تعلق دارند بر انديشه و رفتار ما تاثير مي گذارند .
د)عوامل خرد : منظور عواملي است كه با محيط پيرامون كوچك و با فرد يا گروههاي كوچك سروكار دارند . در زمره اين عوامل بايد از خانواده خاستگاه به اصطلاح جامعه شناسان راهياب نام برد[27] .
بهانه و عوامل :
بايد بين آنچه ، افراد در راه توجيه عمل خود ذكر مي كنند و واقعيت طلاق و عوامل آن تميز گذارد ، همچنان كه مي بينيم ، طلاق در زمره حساس ترين و محرمانه ترين حوادث زندگي است . گاه انسانها از علل و عوامل اساسي آن آگاهي نمي يابند وگاهي اين عوامل چنان با حريم زندگي پيوسته اند ، كه گفتني نيستند . از اين روست كه مي بينيم در پاسخ اين سوال كه چرا طلاق گرفتيد ؟ دلايلي ساده همچون دخالت اطرفيان همسر، زندگي با مادر شوهر و زبان بد همسر ، عنوان مي شود[28] .
تعدد ابعاد :
طلاق همان طور كه داراي عوامل بسياري است ، از تعدد و حتي تنوع ابعاد نيز برخوردار است و شايد كمتر پديده اي را بتوان يافت كه از اين ديدگاه چنين غني باشد. در اينجا طلاق را از سه بعد روان شناختي ، جامعه شناختي و حقوقي ، بررسي مي كنيم :
1-ابعاد روان شناختي :
بايد توجه داشت ، طلاق بالاتر از همه يك پديده روان شناختي است . در شرايط يكسان اجتماعي ، تمامي انسانها به طلاق تمسك نمي جويند . و لذا بايد روحيه اي طلاق زده وجود داشته باشد .
بنابراين به نظر مي رسد ، در راه جلوگيري از پيدايش چنين روحيه اي و يا درمان آن بايد به نكات زير توجه نمود :
1-انتقادپذيري 2-روحيه تركيبي
3-تعليه بلوغ : منظور اين است كه ازدواج تنها منوط به بلوغ جسماني نيست و يابد با بلوغ رواني نيز همراه باشد
4-تسري پذيري : در بحث از روان شناسي طلاق بايد به اين نكته توجه داشت كه طلاق يكي از واگيرترين پديده ها در حيات انساني است . باديدن طلاق و تعدد آن مخصوصاً در محيط پيرامون خويش انسانها به نوعي تساهل نسبت بدان مي رسند . قبح عمل كاهش مي يابد و به تبع آن انسانها با برخورد با اولين مشكل به انديشه طلاق مي افتند .
5-توان خود را به جاي ديگري نهادن[29] : در بحث از روان شناسي طلاق تاكيد بر اين است كه انسانها را چنان پرورش دهيم ، كه قادر باشند ، خود را به جاي ديگري و طرف مقابل قرار دهند . عروسي كه مادرشوهر را بغل مي كند ، آيا هرگز خود را به جاي ديگري نهاده است؟ بدينسان مي بينيم هدف ، ساختن چنان شرايطي است كه انسانها با شادي و التهاب ديگري انس مي يابند و چنان از حساسيت رواني برخوردار شوند كه از ناراحتي ديگري ناراحت شوند .
در اين صورت ، زني كه همسرش بعد از ساعت ها كار به خانه مي آيد ، با درك خستگي ها و مصائب او كمتر انتظارات دور و دراز او خواهد داشت و در مورد مرد هم همين صدق مي كند .
6-روحيه اغماض يا تساهل[30] : بايد انديشيد كه هر انسان جايز الخطاست بايد پذيرفت كه ما نيز خود خطا كرده ايم و امكان تكرار آن را نيز داريم . پس نبايد به تبلور و بزرگ سازي خطاي ديگري پرداخت[31] .
2-ابعاد جامعه شناختي :
طلاق نه تنها يك پديده روان شناختي است ، بلكه داراي ابعاد جامعه شناختي بسياري نيز هست . جامعه از دو ديدگاه بر روان انسانها تاثير مي نهد :
الف)بقاء و انباشت اثرات گذشته : محتواي روحي ، رواني و ذهني هر انسان كه در برابر ماست ، تا حدودي بسيار زياد از گذشته اش منشاء مي گيرد . اثرات خانواده يا محيط پيرامون در كودكي ، در سالهاي بزرگسالي مي مانند و در هر برهه بروز
مي كند.
ب)آثار كنوني : گذشته از اين ، هر انسان در چارچوب محيط خاص عمل مي كند و محيط اجتماعي دوران جديد با آسيب هاي انكارناپذيري مواجه است كه از آن جمله عبارتند از : 1-تكنوكراسي 2-شي سروري[32]
3-ابعاد حقوقي :
طلاق بي شبهه يك مساله يا پديده حقوقي نيز هست ، آنجاكه قوانين طلاق آسان مي شوند ، يعني طلاق يكسويه است (به خواست زن يا مخصوصاً مرد صورت
مي گيرد) و نياز به دادگاه ندارد و آني است ، به يقين شاهد افزايش طلاق خواهيم بود. در اين صورت با افزايش طلاق هاي ناشي از حالات آني ، ارقام طلاق تورم بيشتر
مي يابد .
از اين روست كه :
1-طلاق از يك سويگي در مي آيد .
2-طلاق از آنيت خارج مي شود و منوط به حكم دادگاه مي گردد .
3-متقاضي يا متقاضيان طلاق مدتي در انتظار بماند تا هم با جدايي تمايل متقابل تقويت شود و هم در اين مدت با كوشش مددكاران اجتماعي مشكل خانواده برطرف شده و زوجين بدان باز گردند .
4-در صورت تكرار كار قانوني طلاق دشوارتر گردد ، تا آنجا كه در صورت بالاتر بودن از شماري فرد مجرم شناخته شود بدين قرار و بر اساس اين معيار فردي كه براي اولين بار تقاضاي طلاق مي كند ، عادي تلقي مي شود . اما چنانچه همين فرد، براي دومين بار تقاضاي طلاق نمود ، جامعه قضايي با احتياط بدو مي گردد و در
كارش سهولت كمتري ملحوظ مي دارد و احياناً مجبور به پرداخت جريمه اي نيز
مي شود . اما در صورت تكرار عمل او به عنوان جرم تلقي مي شود[33] .
ابعاد ديگر طلاق :
بل بوهانون ، نشان داده است كه طلاق بدان سبب مساله غامضي است كه همزمان شش بعد را در نظر مي گيرد و از آنجا كه جامعه هنوز وسايل موثر كمك به مردمي بتوانند از عهده چنين تجربه هايي برآيند ، دارا نيست ، بررسي مسئله طلاق نيز مشكل است .
آنچه كه او شش وضعيت طلاق مي نامد عبارتند از :
1-طلاق عاطفي[34] : زن و شوهر عواطف خود را از يكديگر دريغ مي دارند و روي از هم بر مي تابند ، زيرا اعتقادشان به يكديگر و جذابيتشان براي هم به پايان رسيده است .
2-طلاق اقتصادي[35] : وقتي خانواده اي از هم مي پاشد ، تصفيه اقتصادي يعني تقسيم اموال و دارايي آنها در دو سهم ضروري است .
3-طلاق قانوني[36] : در دادگاه پايان رسمي ازدواج و همراه آن شرايط اجازه ازدواج مجدد براي طرفين اعلام مي گردد .
4-طلاق توافقي والدين[37] : تحقيقاتي كه درباره حضانت فرزند ، ديدار بعدي
آنان ، مسئوليت هاي هريك از والدين از نظر مالي و تربيت كودكان و غيره اتخاذ
مي گردد .
5-طلاق اجتماعي[38] : تغييراتي است كه در رابطه با دوستان و آشنايان اتفاق مي افتد . بدين معنا كه چون از وقوع طلاق اطلاع پيدا مي كنند هر يك به گونه اي واكنش نشان مي دهند .
6-طلاق رواني[39] : وقتي ازدواجي گسسته شد ، احساس همدلي از بين مي رود و مفهوم خود را تغيير مي كند و اينجا طرفين بايد درك كنند كه ديگر هيچ كدام بخشي از يك پيوند را تشكيل نمي دهند . زيرا هريك خود را تنها مي بينند و اين تنهايي براي بسياري يك ضربه است[40] .
طلاق از ديدگاه روابط انساني :
به درستي مي توان پذيرفت طلاق ، آنجا بيشتر رخ مي دهد و تعدد مي پذيرد ، كه روابط انسانها دچار بحران شده باشد . در جامعه اي كوچك روابط انسانها پايدار و داراي امتداد است . (بدان صورت كه هر كس از گذشته ديگري نيز به خوبي اطلاع دارد ) به يقين طلاق كمتر رخ مي دهد .
باز آنجا كه در حيات انساني ، لذت گرايي و سود انديشي كمتر جاي معنويت و انسانيت را گرفته باشد ، طلاق كمتر پيش مي آيد . بدينسان مي توان پذيرفت : با سالم سازي روابط انساني ، آموزش ارتباط انساني به انسانها و … مي توان از ميزان طلاق كاست . همچنان كه خانواده هاي اضطراري يعني آنجا كه انسانها به حسب ميل و علاقه ، بلكه به اضطرار و ناچاري با يكديگر حيات مي گذرانند را مطلوب نمي دانيم و پيدايش روابطي تهي از خمير مايه معنويت را از مهمترين عوامل طلاق به حساب مي آوريم[41] .
تمايز بين طلاق و مفاهيم نزديك به آن :
1)تمايز طلاق با فسخ : در آغاز بايد بين طلاق و فسخ تميز گذارد . اين دو از سه جهت متمايز مي باشند :
الف)فسخ قطع قرارداد زوجيت است . بدون آنكه با تشريفات خاص طلاق همراه باشد .
ب)در فسخ زن از مهر محروم است .
ج)در فسخ روابط زوجيت به طور كامل قطع مي شود . حال آنكه در بعضي از اقسام طلاق ، امكان بازگشت به زندگي زناشويي قبلي در پايان عده بدون ازدواج مجدد وجود دارد .
همانطور كه از نامش بر مي آيد ، در فسخ رابطه زوجيت گسسته مي شود ، بدون آنكه طلاق صورت گرفته باشد .
موارد فسخ بدين قرارند :
1-جنون زن يا مرد : چنانچه زن يا مرد ، قبل از عقد قرارداد زوجيت دچار جنون بوده و طرف مقابل از آن اطلاع و آگاهي نداشته باشد ، مي تواند بدين دلايل به قطع رابطه زوجيت بپردازند .
بنابراين پيشين بودن[42] جنون نسبت به عقد و اثبات آن توسط مراجع صاحب صلاحيت عامل اساسي فسخ است .
2-فقدان صفات شرط شده : چنانچه مرد يا زن ، قبل از ازدواج شرط هايي را مطرح ساخته و طرف مقابل پذيرفته باشد ، در صورت فقدان آنان ، فسخ ازدواج از جانب طرف مقابل امكان پذير است .
3-نارسايي هاي جسماني زن يا مرد : چنانچه زن يا مرد ، داراي چنان نارسايي هايي جسماني باشند كه تحقق امر زوجيت را محال سازد ، امكان فسخ قرارداد براي طرف مقابل وجود دارد[43] .
تمايز بين طلاق و اظهار فقد :
در بسياري از جوامع ، ازدواج زماني رسميت مي يابد كه فرزند يا فرزنداني تولد يافته باشند . پس در صورتي كه زماني معين از ازدواج يك زوج بگذرد و فرزندي به دنيا نياورند ، ازدواج آنها از جانب فرد و جامعه كان لم يكن تلقي مي گردد و هريك از طرفين حق دارد ، بدون فسخ قرارداد زوجيت با فرد ديگري قرارداد ازدواج ببندد كه بدان طلاق ارتجالي گويند .
وسترمارك در اثر معروفش «تاريخ ازدواج انسانها» بدان اشاره دارد .همين امر در جوامعي ديگر در زمينه استقرار يا عدم استقرار روابط جسماني مطرح است . فروتز در مطالعه اش در باب طلاق ، در بين اقوام نانسي مي گويد : بين يك اقوام ، يك ازدواج تا زماني كه روابط جسماني بين زن و شوهر برقرار نشود ، رسميت نمي يابد . هنگامي كه يك زن بيوه ، ازدواج مجدد مي نمايد ، زماني كه استقرار روابط جسماني بين او و شوهرش تحقق پذيرد ، همسر او به شمار مي آيد . حتي اگر تشريفات زناشويي نيز به عمل نيامده باشد . اما چنانچه مرد از استقرار اين روابط با وي اجتناب كند ، زن از آن او به شمار نمي آيد و مي تواند با مرد ديگري رابطه برقرار نمايد[44] .
3-تمايز بين طلاق و جدايي[45] :
به عقيده بارنز[46] در برخي جوامع ، جدايي زن و شوهر از يكديگر تميز نمي يابد ، ليكن از لحاظ حقوقي بين جدايي و طلاق تمايزات بسياري به چشم مي خورد كه در مواردي با توجه به علل جدايي و مدت آن مي تواند خود به خود به طلاق منجر شود . به زعم اشنايدر[47] در مواردي تميزي تلويحي بين روابط زناشويي و برخي از مناسبات حقوقي كه از ازدواج قانوني منبعث مي شود ، به چشم مي خورد . بدين معني كه جدايي جسماني زن و شوهر كه به طور قانوني پيوند يافته اند ، في نفسه در پايان پيوندهاي قانوني بين آنان را موجب نمي شود . ديگر آن كه در جوامعي چون ايتاليا و اسپانيا و پرتغال ، كه بر اساس قانون كليساي كاتوليك ، تا مدتها طلاق را ممنوع
مي دانستند ، تفريق جسماني ،از نظر قانونگذار با گذران حيات مشترك بين زوجين تمايزي نداشت[48] .
طلاق و جوامع :
الف)طلاق در كشورهاي صنعتي :
در آمريكا ، در سال 1956 ، از بين 1000 نفر ازدواج 259 طلاق به چشم مي خورد . از اين رو نسبت طلاق را در اين كشورها در جريان سالهاي اخير به طور متوسط بين 20 الي 25 درصد مي دانند . از تحقيقي ديگر ، در مورد كشور فوق الذكر چنين بر مي آيد ، كه از تمامي ازدواج هاي منعقد شده در ايالت آيوا در خلال سال 1953 تا 1959 %95 در سال اول و %92 در خلا چهار سال اول و در حدود %88 در خلال 7 سال نخست ازدواج باقي مانده اند . در مورد كشور فرانسه ، بعد از تصويب قانون 1884 كه طلاق را پذيراشد ، فراواني طلاق به طور منظم رو به افزايش نهاد . در آغاز ، آهنگ افزايش كند بود . به طوري كه در خلال 80 سال فقط دو جنگ جهاني بر ارقام تاثير شگرف نهاد . از سال 1910 تا آغاز 1960 در فرانسه ميزان ازدواج هايي كه با طلاق به شكست انجاميدند ، از 5 به 10 درصد رسيد . اين افزايش در دو دهه اخير به شدت بالا گرفت . در سال 1964 حداكثر نسبت طلاق 10 درصد بود . بعد از آن 20 درصد در سال 1977 و سپس 30 درصد در سال 1985 رسيد بنابراين چنين به نظر
مي رسد كه در بين كشورهاي صنعتي ، آمريكاي شمالي ، در راس قرار دارد[49] .
ب)كشورهاي غير صنعتي يا در حال توسعه :
تحقيقات انجام شده در زمينه اين كشورها ، از روزنه طلاق بسيار زياد است . در بين اين تحقيقات نتايج پژوهش مرداك [50]، در 40كشور غير صنعتي و تحقيق استنفس[51] را ارائه مي دهيم . مرداك در اثر معروفش (بي ثباتي خانواده در فرهنگ غير اروپايي) كه در سال 1950 انتشار يافت ، نتايج جالبي ارائه مي دهد . از يك طرف از جوامعي ياد مي كند كه اساساً هيچ نوع پيشبيني راجع به طلاق يا قوانين مربوط به آن ندارند . از طرف ديگر ، در چهل كشوري كه مورد مطالعه مرداك قرار دارند ، جوامعي يافت
مي شوند كه ثبات در حيات خانوادگي را غير عادي مي شمارند . به عنوان مثال ، در بين اقوام ناواهو[52] ، فقط يك نفر از 4 نفر ازدواج كرده در سراسر عمر بايك همسر به سر مي برد . همين روند در اقوام اسكيمو نيز به چشم مي خورد ، به طوري كه استنفنس در اثرش (خانواده در مقايسه فرهنگها ) ملاحظه مي كند ، كه يكي از قبايل اسكيمو زنان در خلال يكسال دو يا سه بار ازدواج مي كنندو طلاق مي گيرند . در تبيين اين پديده (فراواني طلاق در جوامع غيرصنعتي ، غير اروپايي و در مواردي ابتدايي ) مرداك مي نويسد : در يكي از جوامع ، كه جزء نمونه مورد مطالعه بود ، افكار عمومي به جاي آن كه موجبات ثبات خانواده را فراهم آورد ، بر ثبات خانواده ضربه مي زند ، در نتيجه طلاق بسيار است و يك مرد چنانچه مدت زيادي با يك زن زندگي كند ، مورد استهزاء قرار مي گيرد . در جوامعي نيز كه در رقابت هاي جنگجويانه و نظامي تشويق مي شوند ، دزديدن زنان همچون يك ورزش به حساب آمده ، مورد تشويق قرار مي گيرد و هر شوهر از بازگرفتن همسر به اسارت رفته احساس شرم مي نمايد . و حال آن كه زن نه به ميل خود بلكه به اجبار و فشار بوده
است[53] .
ج-طلاق در ايران :
عليرغم اطلاعات وسيعي كه در باب طلاق در جهان صنعتي ديده مي شود ، در ايران ، متاسفانه اطلاعات اندك و اكثراً متناقض است . در آغاز وضع تاهل ايرانيان را در سالهاي 51-1345 مورد بررسي قرار مي دهيم .
جدول وضع تاهل در كشور
سرشماري سال 1335
زن مرد |
سرشماري سال 1345
زن مرد |
|
داراي همسر | 4/71 5/68 | 1/74 8/68 |
بي همسر در اثر فوت | 15 3 | 1/13 1/2 |
بي همسر در اثر طلاق | 5/1 1 | 2/1 6/0 |
ازدواج نكرده | 1/12 27 | 1/12 5/27 |
جمع | 0/100 5/95 | 0/100 0/99 |
آنچه در اين زمينه مي توان گفت : به طور خلاصه چنين است : نسبت مردان مطلقه نسبت به زنان اندك است و علت آن را بايد در كمي اميد بقاء مردان در مقايسه با زنان دانست . همين امر به طور مشخص تري ، در آمار بي همسران در اثر فوت تجلي مي كند .
الف)زناني كه بعد از فوت شوهر در هر دو مقطع سرشماري زنده مانده اند ، همواره بيشتر است و در سال 1335 نزديك به 5 برابر مردان مي رسد (15 درصد در برابر 3 درصد ) .
ب)ميزان زنان و مردان بي همسر در اثر طلاق در طي دو سرشماري رو به كاستي گذارده است .
بدينسان مي توان گفت : نسبت طلاق به طور وضوح رو به كاستي نهاده است و آمارگيري در ثبت احوال احراز گرديده است . كه بدون احتساب نسبت طلاق به ازدواج همين مطلب را مورد تاييد قرار مي دهد .
در اين آمار دو ويژگي اساسي وجود دارد:
1-ثبت بيشتر و بهتر طلاق .
2-افزايش بالنسبه سريع جمعيت ايران كه عليرغم هر دوي آنان كاهش ارقام نسبي و مطلق بچشم مي خورد . كاهش ميزان طلاق در ايران از عواملي منبعث مي شود كه برخي از آنان چنين اند :
1-افزايش ميزان تحصيلات در سطوح مختلف (مخصوصاً مردان و شهرنشينان) .
2-كاهش حجم مطلق بيسوادان (مخصوصاً در بين مردان و شهرنشينان) .
3-ارتقاء جعيت در سطوح مختلف قشربندي اجتماعي با توجه به افزايش سطح زندگي .
4-رشد آگاهي هاي اجتماعي ، به طور نسبي با بسط فرهنگ و دستيابي نسبي به وسايل جمعي (مخصوصاً مكتوب) .
5- با اين همه در خلال همين مدت حوادث خاصي به چشم مي خورد كه كندي آهنگ كاهش در آمار طلاق و يا در مواردي پيدايش روندي موقت در جهت عكس را به وجود مي آورد .
با اين همه طلاق و تصور آن در ايران امروز ، در شهر و روستا يكسان نيست . اصولاً شهرنشيني در همه جا با بسط ميزان طلاق همراه است . زيرا از خصوصياتي برخوردار است كه خواه ناخواه بر روابط انساني از جمله طلاق آثار منفي بر جاي مي گذارد[54] .
فزوني طلاق در تهران :
ارقام طلاق در تهران بالاست . و در سالهايي چند به مرز 300 هزار نزديك مي شود و اين امر حائز كمال توجه است . شهري با چنين خانواده هايي ، در سالهاي آتي مشكلاتي چون ، فرزندان بي سرپرست و مشكل حضانت آنان ، همچنين تعداد زنان مطلقه و مشكل اشاعه آنان مواجه خواهد بود .
انفجار موقت ، تفاوتي و تاريخي :
بعد از سالهاي 1346 و با تصويب و اجراي قانون حمايت از خانواده هاي طلاق در تهران ر به افزايش مي گذارد و به مرزهاي 250در 1000 و با يك طلاق در برابر 4 ازدواج نزديك مي شود . اين افزايش سريع كه با تغيير انفجار از آن ياد مي نماييم ، در سال 1353 به اوج خود رسيد . (290 در 1000) . به طوري كه در اين سال مي توان گفت در برابر هر سه ازدواج نزديك به يك ازدواج با پديده گسست مواجه مي شود . اين انفجار ، از جانبي ناشي از عامل آزادي زنان است . حال كه بعد از قرنها زن نيز حق طلاق يافته است ، در صدد بر مي آيد ، از آن استفاده كند . خواه بدين جهت كه در جهتي با نام خانواده زندگي مي كرده است ، خواه بدان سبب كه تصور مي كند با اين اقدام (طلاق) دربهاي رهايي يكي پس از ديگري در برابرش گشوده مي شوند (رويا يا رومانتيسم طلاق) .
اين انفجار چند ويژگي اساسي دارد :
1-تاريخي است ، چون به جرأت مي توان گفت : هيچگاه در تاريخ ايران چنين ميزاني از طلاق به چشم نخورده است .
2-تفاوتي است ، زيرا برخورد با قانون حمايت خانواده و تفاوتهاي طلاق در شهرستان و روستاها يكسان است .
admin –
مقاله در مورد طلاق